Wednesday, April 27, 2005

اختیارات و مسولیتها

دیشب که هر چی تلاش کردم خواب ناز خیال نداشت تشریف بیاره ، به جایش کلی فکر و خیال دیگه آمد به ذهنم

وقتی که من بچه تر بودم همیشه با برادر بزرگترم بگو مگو داشتم و اصل ماجرا هم همیشه یک چیز بود،ایشون برادر بزرگ بودند و بنا براین از اختیارات و امتیازهای ویژه بهره مند بودند که خوب تا اینجایش قبول، اما من همیشه معتقد بودم در قبال این امتیازها مسولیتهایی هم باید وجود داشته باشه ،وگرنه ترتیب به دنیا اومدن که به خودی خود باعث برتری نمیشه!اما ظاهرا بقیه افراد خانواده با این نظر موافق نبودند ،‌نتیجه اش هم میشددعواسر اینکه اگر اون حق داره پس من هم دارم

بعدهاتوی یکی از مدرسه های شناخته شده تهران شدم معلم و همه تلاشم این بود که یه سری بچه تربیت کنم که یاد بگیرند از مغزشان استفاده کنند ، اما ظاهرا چیزی که آنها و مدرسه می خواستند فقط یه سری نمره خوب بود که بدون زحمت به دست آمده باشه و البته در کنارش با سواد هم شده باشند که بتوانند کنکور قبول بشوند. مسولیت من به عنوان معلم با سواد کردن شاگردانم بود با روشهای معقولی مثل دادن تمرینهای اضافه بر کتاب درسی ( که تقریبا هیچی تویش پیدا نمی شد ) و البته گاه گداری یک امتحان. اما هر وقت که بچه ها تنبلی می کردند و تکلیف انجام نمی دادند یا می خواستند امتحان ندهند یک راست می رفتند سراغ مدیر و ایشون هم با یک حکم حکومتی بدون اینکه به نظر معلم کاری داشته باشند امتحان را لغو می کردند! و آخر سال من معلم که حتی اختیار امتحان گرفتن هم نداشتم مسول بی سوادی بچه ها شناخته می شدم

نوشته امروز
امید من را به یاد این فکر و خیالها انداخت. همه جا مسولیتها باید متناسب با اختیارات باشه و بالعکس. اما چه در مقیاس کوچک خانواده یا جامعه کوچکی مثل مدرسه و چه در مقیاسهای بزرگتر این توازن هیچ وقت رعایت نمی شه.
ر يیس قوه قضاییه ظاهرا اختیار صدور حکم بر اساس قانون را ندارند و‌آقای رييس جمهور اختیار عمل کردن به قانون اساسی، و به قول امید همه درمانده اند؛ در عوض دستی که معلوم نیست دامنه اختیارات و مسولیتهای آن چگونه تعیین شده این چرخ را می چرخونه