Monday, May 23, 2005

به شدت غیر منتظره

دیروز حسابی حالم گرفته بود ، خبر تحصن روزنامه نگارها،رد صلاحیت معین،‌نوشته های دیگران ،بحثهای سیاسی ... این مقاله خودم هم هی کارش پیش نمی رفت و از طرفی هم عزای کلی کار نکرده دیگه را داشتم و دیگه عزم جزم کرده بودم که تا هر وقت شده دانشگاه بمونم و هم اخبار صبح ایران را بخونم و هم شاید فرجی شد و کارم هم کمی جلو افتاد، که هیچی تلفن زنگ زد و دوست عزیز با صدای لرزان و تودل خالی کن اعلام فرمودند که حالشان اصلا خوب نیست و من هر چه سریعتر خودم را برسونم خونه! همین را کم داشتم! من هم سراسیمه و هول اصلا نفهمیدم چه طور خودم را رساندم خانه و وقتی در را باز کردم با خونه پر از بادکنک و دوست و کادو و شمع و کیک روبرو شدم