Saturday, June 11, 2005

باز شاهی

اکنون که همای رحمت از آسمان پس از زیر پا گذاشتن ۷ قاره بر سر اینجانب فرود آمده است چاره ای نیست جز اینکه به ندای حق لبیک گفته و کفن پوشان برای آزادی میهن بشتابم. آه وطن حالا که پیغام آور خود را به سوی من روانه کرده ای من هم خاضعانه داروی تلخ را می خورم و با هواپیما به سویت می آیم تا درفش کاویانی برافرازم و حالا که مشیت خدایگان چنین بوده است من چگونه از پذیرش حکومت ایران سر باز زنم؟
نه بابا خل نشدم همش راسته، امروز صبح ساعت ۶ ما با سر صدای یک عقاب نسبتا بزرگ که رو لبه بالکن نشسته بود بیدار شدیم ، قبلا اینجا انواع جک و جانور و جونده و پرنده دیده بودیم جر این یکی! حالا ما موندیم که تو این دهات پرت که نه کوه داره نه پرنده شکاری این عقاب از کجا پیداش شده بود؟ نکنه هری پاتریم خودمون خبر نداریم و این عقابه را هم پروفسور مک گوناگال محض احترام جای جغد برامون فرستاده؟
خودمونیم، عجیب احساس سلطان و شبان بهم دست داده