Friday, June 24, 2005

قرار شد چشمهاش را ببنده و دماغش را بگیره و به هاشمی (....) رأ ی بده

اشعه ها از راه دور کار خودش را کرد و بالاخره این خبرنگار ما با دلی پر زاندوه و چشمی گریان رفت که رأی بده. می گه من تا دیروز داشتم خودم را خفه می کردم که کسی به هاشمی رأی نده، حالا برام سخته که تصور کنم خودم دارم با دست خودم اسمش را می اندازم تو صندوق! بهش حق می دهم ، قرار شد چشمهاش را ببنده و دماغش را بگیره ورأیش را بندازه توی صندوق


من اصلا حالم خوب نیست اخبار بد یکی بعد از دیگری می رسه. وقتی مدیر کل امور مجلس وزارت کشور هم دستگیر شده، چه طور می شه انتظار داشت که انتخابات درست برگزار بشه؟ خدیا یعنی باید یواش یواش این بدبختی را باور کنیم؟