Friday, July 29, 2005

برای گنجی یا دل خودمان؟

این اول قرار بود فقط یک یادداشت باشه برای علی، اما وقتی داغ باشی می‌نویسی ونمی‌فهمی


من هم کار بزرگ گنجی را ستایش می‌کنم و هر چه از دستم برآید در همراهی و نه فقط همدردی با او می‌کنم، اما اگر واقعیتها را نبینیم ، فقط با سوت زدن و شمع روشن کردن و حتا دعای توسل و نماز جماعت جلوی دانشگاه هم نمی‌توان نه گنجی را نجات داد و نه اندیشه گنجی را.مثل ماجرای انتخابات تنها سرخوردگی نصیبمان خواهد شد.
بی رو در بایستی گنجی و تفکر گنجی در حال حاضر در میان ملت ایران نه فهمیده می‌شود و نه طرفداری دارد( مگر اینکه من و شما و ۳ نفر دیگه خودمان را ملت بدانیم) و چه بسا دشمنانش بسیار بیشتر از دوستانش هستند. برای مبارزه باغول اول باید بپذیریم که غول وجود دارد، بزرگ است، زورش زیاد است و اگر مستقیم در مقابلش بایستی فقط با یک انگشت نیست و نابودت می کنه. اگر این کار را کردی و له شدی تقصیر خودت است، از غول که نمی شه انتظار رحم و شفقت داشت! گنجی که زیر یک من خاک خوابیده باشد نه می‌تواند خودش را نجات بدهد، نه حقوق بشر را. شباهتی هم به امام حسین ندارد. اوریانا فالاچی درخاتمه‌ی کتاب زندگی، جنگ و دیگر هیچ حکایت توریستهای آمریکایی را می‌گوید که با دیدن مسیح مصلوب متأثر می‌شوند و برای کمک به او میخهای دستش را می‌کشند، در نتیجه مسیح سروته از پا آویزان می‌ماند،اماتوریستها سرخوش و مغرور از اینکه خدمتی کرده اند به راه خود می‌روند. ما که نمی‌خواهیم با گنجی چنین کنیم؟