Saturday, July 16, 2005

می‌خواهم یادم نرود ظلمی که بر گنجی می‌رود

مثل گله گوسفند طومار امضا می کنیم، تحریم می کنیم، تایید می کنیم، لینک می دهیم، لوگو می گذاریم، و در حلقه بسته دنیای مجازی دل خوش می‌کنیم که هر کار از دستمان بر آمد کردیم و ذوق می کنیم که تعداد مراجعان هم زیادتر شد و برای آدم پرتی مثل من افتخار هم هست که اسمم کنار اسم بزرگان آمده!! اما این صدا به کجا و به گوش چه کسی می‌رسد جز خودمان؟ چه اثری غیر از همدردی-آن هم در بهترین حالت شاید- می گذارد؟

می گویند و می گویند که روزه بگیریم در همدردی با گنجی؟چشم روزه هم می گیریم، اما فقط برای دل خودمان.صدای مرگ گنجی درست کنار گوش آنها که باید بشنوند شنیده نمی شود، حالا ما چه انتظاری داریم؟ دنیا صدای اعتراض ما را بشنود؟ من که مطمئن هستم اگر فردا در دانشگاه بگویم که برای همدردی با روزنامه نگار دربندی که ۳۳ روز است غدا نخورده روزه گرفته‌ام فقط چند دقیقه‌ای اسباب خنده دوستان را فراهم کرده‌ام! این همکاران انگلیسی ما حتی روز انفجارهای لندن همچنان ترجیح می دادند درباره گلهای رز باغچه‌شان حرف بزنند و دوستان کانادایی هم دست از توصیف طبیعت زیبای کشورشان نمی کشیدند
من هم فردا،پس فردا و تا وقتی که بتوانم روزه می گیرم، در حالی که می دانم همیشه سفره رنگین حاضر است، پس ملالی نیست .من هم روزه می گیرم فقط برای دل خودم، نه می خواهم به دهن کسی مشت بکوبم ، نه انتظار بیهوده دارم که صدای من به گوش کسی برسد و نه دلم می خواهد اسمم در جایی ثبت شود که طومارهای بیهوده -والبته افتخارات من هم- دراز و درازتر شوند
فقط می خواهم یادم نرود ظلمی که بر گنجی می‌رود