Friday, July 29, 2005

از وبلاگ علی
من واقعاً نمی‌دانم چقدر می‌شه به این کارها امید داشت،‌وقتی فقط ۲۰ نفر برای حمایت از گنجی به بیمارستان می‌روند و همگی دستگیر می‌شوند.من بیشتر با مهدی جامی موافقم. فکر می‌کنم باید حواسمان را به شدت جمع کنیم تا جوگیر نشویم، بعد بشینیم فکر کنیم ببینیم چه باید کرد

این آواز را ما تنهایی و دسته جمعی در جاهای مختلف و به مناسبتهای گوناگون خوانده ایم و از آن لذت برده ایم. من امروز آن را به یاد اکبر گنجی خوانده ام و عجیب وصف حال از آب در آمده است.

راستش این بزرگوار ، مرا از کار و زندگی انداخته است. اصلا قدرت تمرکز روی هیچ کاری ندارم . مثل دیوانه ها سایت های خبری را زیر و رو می کنم بلکه خبر خوشی در جایی ببینم . اما جالب است که هنوز خبرهای جان بخش ، نامه های خود اوست که برای این و آن می نویسد. نامه اش به سروش واقعا شاهکار است. آقا این آدم به خدا نابغه است . هیچ کس در تاریخ معاصر ما به این زیبایی و ایجاز ، دردهای ما را به تصویر نکشیده و درمان ارائه نداده است. بیایید به هر قیمتی که شده نگذاریم خاموش شود. او از جان مایه گذاشته و چشم براه ماست که قدمی بر داریم ، بی شرفی است که ساکت بنشینیم و به کارهای روزمره خود بپردازیم گویی انگار نه انگار.
پیشنهاد دسته جمعی به ایران رفتن را که کسی به غیر از لیلای لیلی نپذیرفت (همینجا به او درود می فرستم). اقلا بیایید یک کار کم هزینه تر بکنیم. بیایید مثل معمول گذشته ها وبلاگ هایمان را تا روز آزادیش به نام او بکنیم. بیایید از دوستانمان در ایران بخواهیم که روی پشت بام ها بروند و چراغ قوه در آسمان بچرخانند و شمع روشن کنند و اگر دلشان خواست و جرات کردند به نیت او یک الله اکبری هم بگویند که اقلا اسم او از دهان مردمی که به خاطرشان خودش را به دامگاه هلاک انداخته ، شنیده شود.
گنجی کاری کرده و چیزهایی گفته که دوستان حکومتی و نیمه حکومتی اش نمی توانند برایش کاری کنند. همه راهها را بر دوستان محافظه کارش بسته است. فقط و فقط مردم اند که می توانند و باید اسباب آزادی گنجی را فراهم کنند. بیایید مردم را تشویق کنیم که از این سکوت مردابی درآیند و پیش از آنکه چشمهایش هم آید و دو ستاره کم آید و شقایق از داغ بسوزد کاری کنند.