همراه با حرکت زیبای عباس معروفی
خانم معصومه گنجی
تازهترين گفتگوی شما را خواندم، و دلم لرزيد.دلم لرزيد که گفته بوديد: «دوستان اكبر گنجي او را تحت فشار قرار دهند تا اعتصاب غذاي خود را بشكند.» شايد بيش از همه حق داريد هرگونه با اين چهرهی ملی سخن بگوييد، تحمل 2100 روز دوری از همسری که رفته است برای ما آزادی بياورد، پيش از همه، شما را ويران میکند، دوری از مردی که نمود مبارزه و نماد آزادیست، تلخترين لحظههای عمر يکنوبتی شما را رقم میزند. هيچکس تنهايی و دربدری شما و دخترانتان را درک نمیکند، مگر مادر صبور و مهربان آقای گنجی. مگر مادران غمگين هزاران زندانی که رفتند و بازنيامدند. نه. گرچه طعم رنج را چشيدهايم، اما مانند کسانی که در آرزوی آزادی پدر يا مادر سوختند آه نکشيدهايم. آنقدر آدم در آن تاريکخانهها پرپر شدند که سينهی گورستان محراب مادران است ايران. هرگز آه منتظران جايی فراز نشد، که ديوار استبداد امروز مهآلودهی همين آه است. برای همين سياه است.سر آن ندارم قلم را بگريانم، اجازه میخواهم گفتهی شما را لَختی بگردانم؛ بنابراين «ما دوستان اکبر گنجی هستيم، و ما هرگز او را تحت فشار قرار نمیدهيم، حتا به مهر.ما دوستان گنجی از او خواهش میکنيم. از او خواهش میکنيم که زنده بماند و ما را تنها نگذارد. اين راه بدون او مردی را کم دارد که پرچم مبارزه در دست اوست. به همين خاطر به او نمیتوان گفت چه کند، نمیتوان مسيح را با چرمبافی دوستانه زير فشار گذارد که صليب خويش بر تپهای فراز کند، تنها میتوان از او خواهش کرد که زنده بماند.لطفاً به او بگوييد: آقای گنجی! ما را تنها نگذاريد.»
با احترام/ عباس معروفی
<< Home