مرگ بر اینترنت
سال پیش که داشتم شال و کلاه میکردم که بیایم این سر کره زمین، هفتاد سانتیمتر کتاب هم پست کردم که خدای ناکرده در دیار غربت بی یار و یاور نمانم و مبادا مغزم خوراک گیرش نیاید، اما چه خیال خامی! شب وقتی می نشینی پشت کامپیوتر که فقط خیر سرت ایمیل چک کنی و یک خبر کوچولو از دنیا بگیری، چنان در این هزار تو گم میشوی و گیر میکنی که ساعت سه نصفه شب جنازهات را به زور به رختخواب میرسانی که فردا صبحش بتوانی ساعت نه جلوی استادت حاضر باشی. دریغ از یک صفحه کتاب خواندن در رختخواب که برای من لذت دنیا و آخرت محسوب میشد. از آن هفتاد سانت هنوز چهل سانتیمتر نخوانده باقی مانده است، این یعنی یک فاجعه! خدا از سر تقصیرات باعث و بانیش نگذرد
<< Home