Tuesday, November 07, 2006

گفتگوی پسر یکی از استادان نجوم دانشکده ما با معلمش سر کلاس علوم:
معلم: بچه‌ها پروژه شما باید در مورد فضا یا منظومه شمسی یا یک اخترشناس باشد و یک مطلب سه صفحه‌ای در موردش بنویسید
شاگرد: ببخشید می‌شه در مورد پدرم بنویسم؟
معلم: نه خیر!

گفتگوی من با یک پسر شش ساله در یکی از روزهای بازدید عمومی رصدخانه:
من:خوب این خورشید است، اینها هم سیاره‌ها هستند و سر آخر به این هم می‌گویند دنباله‌دار (این هم فقط برای آنهایی که یک کمی بیشتر حالیشون می‌شه) خوب پرسشی دارید؟
پسر شش ساله: ببخشید کرم چاله چیه؟

گفتگوی من با یکی دیگر از استادهای دانشکده که تازه از امریکا برگشته است:
من: خوب این رصد را که انجام بدهیم برای سال بعد هم می‌توانیم برای این یکی تقاضای وقت رصد کنیم.
استاد عزیز: خواب دیدی خیر باشه، به خاطر تغییر اولویتها در بودجه ملی علوم امریکا تصمیم گرفته‌اند که این تلسکوپ را تعطیل کنند یا با یک رصدخانه دیگر ادغامش کنند که سالی چهار میلیون دلار هزینه نگهداریش را بزنند به یک کار دیگه که در اولویت قرار می‌گیرد!

نتیجه‌گیری اخلاقی: آخه نجوم هم شد کار؟

پی نوشت: اگر به معادلات یک سیاهچاله گردش و دوران را اضافه کنید در شرایطی جرم می تواند از یک سیاهچاله فرار کند، درست مثل یک چرخ دوار که اجسام را به بیرون پرتاب می‌کند. به یک چنین سیاهچاله‌ای که جرم توانسته است از آن فرار کند می‌گویند سفیدچاله. کرم چاله‌ها مسیرهای خیالی در فضا-زمان هستند که یک سیاهچاله را به سفیدچاله وصل می‌کند. همه این موجودات از معادلات پیچیده و محاسبه روی کاغذ به دست آمده‌اند و این که در واقعیت وجود دارند یا نه و یا چه شکلی هستند خیلی معلوم نیست
درباره کرم چاله‌هااینجا و اینجا