کارگاه آموزشی کار کردن در یک محیط چند فرهنگی: قسمت اول
امروز در یک کارگاه سه ساعته شرکت کردم که این آقا برگزارش کرد. این آقا اصلاً فرانسوی است، دکترایش را در آمریکا گرفته و با یک خانم کانادایی ازدواج کرده و به کانادا امده است. یک کتاب خوب هم دارد. البته بیشتر به مشکلاتی که در برخورد بین فرهنگها به وجود میاید اشاره کرد تا این که برای هر کدام راه حل مشخصی ارايه کند، اما با همه اینها بسیار مفید بود. مسلماً همه سه ساعت را نمیشود یک جا خلاصه کرد. من سعی میکنم در چند قسمت مثالهای جالب و مفیدی که ارايه شد را اینجا بنویسم. فکر میکنم به درد شما هم بخورد.
دو جامعه متفاوت مثل کانادا و چین را در نظر بگیرید. در جامعه اول مردم تمایل بیشتری به کار فردی دارند و حریم خصوصی برایشان اهمیت بیشتری دارد. در چین زندگی افراد خیلی بیشتر با هم آمیخته است و این حریم به شکل دیگری تعریف میشود. برای انجام یک گار گروهی پنج نفر از گروه اول را در یک گروه و پنج نفر از گروه دوم را هم در یک گروه قرار میدهیم و هر گروه هم یک رييس دارد.
در گروه اول به سرعت وظایف تقسیم میشود و حد و مرز وظایف و اختیارات هر فرد مشخص میشود. هیچ کس در این گروه خود را موظف نمیداند که گزارش کارش را به همه افراد بدهد و اطلاعاتش را تنها در اختیار کسی میگذارد که به انها احتیاج دارد. دیگران هم بسیار خشنود هستند از اینکه با اطلاعات اضافی و کاری که به آنها مربوط نیست مواجه نمیشوند. الف در این گروه احساس میکند که ب کارش را درست انجام نمیدهد، چرا که الف برای ادامه کار به نتیجه کار ب نیاز دارد. پس سراغ ب میرود و میگوید: ب عزیز اگر تو کارت را به موقع انجام ندهی من هم نمیتوانم قسمت بعدی را به موقع انجام بدهم. ب ممکن است حرف گوش کند و کارش را درست انجام دهد. ممکن هم هست پشت گوش بیندازد. به هر حال الف خود را تنها در مقابل کار خود مسئول میداند نه نتیجه کلی که قرار است حاصل شود. از نظر او رییس مسئول این کار است بنابراین سراغ رییس میرود و میگوید من به نتیجه کار ب نیاز دارم تا کار خودم را انجام بدهم. دیگر بسته به نظر رییس است که چگونه با ب برخورد کند و در نهایت کار انجام بشود یا نه.
حالا گروه دوم را در نظر بگیرید. در این گروه هم وظایف تقسیم میشود اما حد و مرزها چندان مشخص نیست و بسیار با هم آمیخته است. هر کس خود را موظف میداند که نتیجه کارش را به تمام افراد گروه گزارش دهد و از دیگران هم همین انتظار را دارد. او خود را به تنهایی مسئول موفقیت یا شکست کل گروه میداند. ج در این گروه به نتیجه کار خ نیاز دارد اما خ کارش را درست انجام نمیدهد. بنابراین ج سراغ خ میرود و از او میخواهد که سریعتر کارش را انجام بدهد. خ اهمیتی نمیدهد. ج خود را مسئول موفقیت گروه میداند بنابراین خودش کار خ را انجام میدهد یا موضوع را با افراد دیگری در گروه در میان میگذارد و از انها میخواهد که کار خ را انجام بدهند. در نهایت کار به خوبی و خوشی به سرانجام میرسد.
حالا این دو تا گروه را با هم ترکیب کنید. گروه اول حد و مرزهای مشخصی میخواهد اما گروه دوم مرزها را آمیخته میکند. الف و ب تنها با کسانی که در گروه به انها مربوط هستند ارتباط میگیرند و اطلاعات را در اختیار انها قرار میدهند. ج و خ گزارش آب خوردنشان را هم برای همه میفرستند و از دیگران هم همین انتظار را دارند. وقتی اطلاعات متقابل را دریافت نمیکنند احساس میکنند که الف و ب چیزی را از آنها پنهان میکنند و دلخور میشوند. الف و ب هم از اینکه هر روز در جریان اخبار نامربوط قرار میگیرند ناراحت و آشفته میشوند. اوضاع خرابتر میشود وقتی که الف به کار خ نیاز دارد و خ کارش را درست انجام نمیدهد. پس از خ خواهش میکند کارش را به موقع تمام کند. از نظر خ تمام گروه باید در این مورد نظر بدهند و حرف الف را جدی نمیگیرد. الف اصلاً چنین منظوری نداشته است پس سراغ رییس میرود و موضوع را با او در میان میگذارد. رییس با خ برخورد میکند. خ احساس میکند که الف خواسته حالش را بگیرد و او را خیانتکار میداند. به خصوص اگر خ از یک جامعه طبقاتی باشد بیشتر احساس میکند که الف برای خود شیرینی این کار را انجام داده است. این موضوع را با ج و دیگر افراد در میان میگذارد و انها هم یک دیوار دفاعی در مقابل الف و ب درست میکنند و تا جایی که بتوانند در کار آنها اخلال ایجاد میکنند. حالا فرض کنید ج به کار ب نیاز دارد و ب کارش را درست انجام نمیدهد. ج موضوع را با افراد دیگر گروه در میان میگذارد و سعی میکند جور ب را بکشد و خودش یا دیگران کار ب را انجام دهند. ب از اینکه در کارش دخالت کردهاند برآشفته میشود و یک دیوار دفاعی در مقابل ج و خ میکشد تا دیگر در کارش دخالت نکنند.
نتیجه را خودتان بهتر میتوانید حدس بزنید. این اتفاقی است که بارها در کار رخ داده است پس مدیران باید به این اختلافهای فرهنگی در توزیع مسئولیتها تشکیل گروهها توجه کنند
دو جامعه متفاوت مثل کانادا و چین را در نظر بگیرید. در جامعه اول مردم تمایل بیشتری به کار فردی دارند و حریم خصوصی برایشان اهمیت بیشتری دارد. در چین زندگی افراد خیلی بیشتر با هم آمیخته است و این حریم به شکل دیگری تعریف میشود. برای انجام یک گار گروهی پنج نفر از گروه اول را در یک گروه و پنج نفر از گروه دوم را هم در یک گروه قرار میدهیم و هر گروه هم یک رييس دارد.
در گروه اول به سرعت وظایف تقسیم میشود و حد و مرز وظایف و اختیارات هر فرد مشخص میشود. هیچ کس در این گروه خود را موظف نمیداند که گزارش کارش را به همه افراد بدهد و اطلاعاتش را تنها در اختیار کسی میگذارد که به انها احتیاج دارد. دیگران هم بسیار خشنود هستند از اینکه با اطلاعات اضافی و کاری که به آنها مربوط نیست مواجه نمیشوند. الف در این گروه احساس میکند که ب کارش را درست انجام نمیدهد، چرا که الف برای ادامه کار به نتیجه کار ب نیاز دارد. پس سراغ ب میرود و میگوید: ب عزیز اگر تو کارت را به موقع انجام ندهی من هم نمیتوانم قسمت بعدی را به موقع انجام بدهم. ب ممکن است حرف گوش کند و کارش را درست انجام دهد. ممکن هم هست پشت گوش بیندازد. به هر حال الف خود را تنها در مقابل کار خود مسئول میداند نه نتیجه کلی که قرار است حاصل شود. از نظر او رییس مسئول این کار است بنابراین سراغ رییس میرود و میگوید من به نتیجه کار ب نیاز دارم تا کار خودم را انجام بدهم. دیگر بسته به نظر رییس است که چگونه با ب برخورد کند و در نهایت کار انجام بشود یا نه.
حالا گروه دوم را در نظر بگیرید. در این گروه هم وظایف تقسیم میشود اما حد و مرزها چندان مشخص نیست و بسیار با هم آمیخته است. هر کس خود را موظف میداند که نتیجه کارش را به تمام افراد گروه گزارش دهد و از دیگران هم همین انتظار را دارد. او خود را به تنهایی مسئول موفقیت یا شکست کل گروه میداند. ج در این گروه به نتیجه کار خ نیاز دارد اما خ کارش را درست انجام نمیدهد. بنابراین ج سراغ خ میرود و از او میخواهد که سریعتر کارش را انجام بدهد. خ اهمیتی نمیدهد. ج خود را مسئول موفقیت گروه میداند بنابراین خودش کار خ را انجام میدهد یا موضوع را با افراد دیگری در گروه در میان میگذارد و از انها میخواهد که کار خ را انجام بدهند. در نهایت کار به خوبی و خوشی به سرانجام میرسد.
حالا این دو تا گروه را با هم ترکیب کنید. گروه اول حد و مرزهای مشخصی میخواهد اما گروه دوم مرزها را آمیخته میکند. الف و ب تنها با کسانی که در گروه به انها مربوط هستند ارتباط میگیرند و اطلاعات را در اختیار انها قرار میدهند. ج و خ گزارش آب خوردنشان را هم برای همه میفرستند و از دیگران هم همین انتظار را دارند. وقتی اطلاعات متقابل را دریافت نمیکنند احساس میکنند که الف و ب چیزی را از آنها پنهان میکنند و دلخور میشوند. الف و ب هم از اینکه هر روز در جریان اخبار نامربوط قرار میگیرند ناراحت و آشفته میشوند. اوضاع خرابتر میشود وقتی که الف به کار خ نیاز دارد و خ کارش را درست انجام نمیدهد. پس از خ خواهش میکند کارش را به موقع تمام کند. از نظر خ تمام گروه باید در این مورد نظر بدهند و حرف الف را جدی نمیگیرد. الف اصلاً چنین منظوری نداشته است پس سراغ رییس میرود و موضوع را با او در میان میگذارد. رییس با خ برخورد میکند. خ احساس میکند که الف خواسته حالش را بگیرد و او را خیانتکار میداند. به خصوص اگر خ از یک جامعه طبقاتی باشد بیشتر احساس میکند که الف برای خود شیرینی این کار را انجام داده است. این موضوع را با ج و دیگر افراد در میان میگذارد و انها هم یک دیوار دفاعی در مقابل الف و ب درست میکنند و تا جایی که بتوانند در کار آنها اخلال ایجاد میکنند. حالا فرض کنید ج به کار ب نیاز دارد و ب کارش را درست انجام نمیدهد. ج موضوع را با افراد دیگر گروه در میان میگذارد و سعی میکند جور ب را بکشد و خودش یا دیگران کار ب را انجام دهند. ب از اینکه در کارش دخالت کردهاند برآشفته میشود و یک دیوار دفاعی در مقابل ج و خ میکشد تا دیگر در کارش دخالت نکنند.
نتیجه را خودتان بهتر میتوانید حدس بزنید. این اتفاقی است که بارها در کار رخ داده است پس مدیران باید به این اختلافهای فرهنگی در توزیع مسئولیتها تشکیل گروهها توجه کنند
<< Home