Saturday, April 28, 2007

ما همه شیران ولی شیر علم، حمله‌مان از باد باشد دم به دم

نمی‌دانم این را قبلاً دیده‌اید یا نه،‌ یک جایی در یک سیرک در ایران شیری به رام کننده‌اش حمله کرده است و لت و پارش می‌کند . یک نفر سر شیر را از بیرون قفس گرفته که نتواند حرکت کند و به دیگران التماس می‌کند که کمک کنند و همه فقط نگاه می کنند. آقای پلیس که قرار است جان مردم را نجات دهد هم فقط با بیسیم دستور می‌دهد. تا بالاخره یک شجاع‌دلی (که لابد مدال شجاعت هم خواهد گرفت) بعد از چهل و پنج دقیقه با اسلحه از راه می‌رسد و شیر را می‌کشد و امت شهیدپرور جرآت می‌کنند که بروند داخل قفس(بیشتر از همه از آن کسی که دور ایستاده است و می‌گوید بزن، بزن حرصم می‌گیرد. مثل همیشه همه ما ایرانیها) . نمی دانم آنهایی که زمانی خودشان را روی مین می‌انداختند کجا هستند الان و کجا بودند که جرآت نکردند برای نجات یک انسان چند نفری با چوب و چماق هم که شده بریزند سر این شیر خشمگین و فقط ایستادند و نگاه کردند. چند وقت پیش تلویزیون مستند بازسازی شده‌ای نشان می‌داد از یک خانم معلم که گروه پیشاهنگیش را برده بود کمپینگ. چند تا از بچه ها در شب کمی دورتر می‌روند و یک شیر کوهی به‌ آنها حمله می‌کند و یکی از دخترها را می‌گیرد. بقیه فرار می‌کنند و به خانم معلم خبر می‌دهند. او هم یک چماق بر می‌دارد و یک تنه می‌رود به جنگ شیر و انقدر می‌زند توی سرش که دختربچه را ول می‌کند و فرار می کند.
بماند که جایی که شیر نگه می‌دارد باید ایمنی لازم را هم داشته باشد و اسلحه بیهوش کننده هم دم دستشان باشد که نه شیر بیچاره را بکشند و نه یک آدم بدبخت این ‌طوری طعمه شیر شود (کجای مملکت ما ایمنی دارد که این یکی داشته باشد، وقتی با یک آتش‌سوزی در مسجد دها نفر کشته می‌شوند و به هیچ جا هم بر نمی‌خورد)
اما اگر قرار باشد سربازان سرزمین ان خانم معلم به سرزمین من حمله کنند با این غیرت و رشادتی که من در این «مردان مملکت» دیدم از همین الان تکلیف معلوم است

پ.ن: قصدم مردانه و زنانه کردن ماجرا یا خدای نکرده توهین به آقایان نبود. این اتفاقی بود که افتاده بود. شاید اگر خود من هم در موقعیت این آدمها بودم به جای کمک کردن فقط جیغ می‌کشیدم