Saturday, May 26, 2007

امروز مهمان داریم







نمی‌دانم این عکسهابرای شما مفهومی دارند یا نه، اما برای من مفهومی تلخ اما امیدوارکننده دارند. الان نمی‌دانم اصلاً چی بگویم.
فقط دل می‌خواهد که گریه کنم وقتی که می‌بینمشان. اینها بخشی از برنامه روز نجوم هستند که ما در کانون اصلاح و تربیت برگزار کردیم. مسخره است اما به من خیلی خوش گذشت. تصمیم گرفته‌ام هر چند وقت یک بار به این بچه‌ها سر بزنم. براشون کتاب ببرم، باهاشون حرف بزنم (چیزی که خیلی بهش احتیاج دارند) براشون نمایش اسلاید و رصد بگذارم،... فکر نمی‌کردم یک روزی به جای اخترشناس شدن مددکار کانون اصلاح و تربیت از آب دربیایم. این بچه ها همگی خیلی ناز هستند، مخصوصاً دخترها. خیلی هاشون اصلاً نمی‌دانند که چرا اینجا هستند. مثلاً یکی در بازی دوستش را هل داده و حالا به عنوان «قاتل» این جاست، یا بچه کوچک دیگری که پدرش برای حمل مواد مخدر از او استفاده می‌کرده است. بگذریم از قانون احمقانه‌ای که این بچه‌ها را اینجا نگه می دارد. آدمهای مهربانی باعث شدند که من با این بچه‌ها آشنا بشوم. آدمهای مهربانی که برای این بچه‌ها کتابخانه، کارگاه و کلاسهای ورزش می‌سازند. بچه‌ها مثل مادرشان دوستشان دارند و با دیدنشان چشمهایشان برق می‌زند.

بخش غصه‌دار ماجرا این نیست که این بچه‌ها بیگناه هستند یا...اینه که آن خانمی که کاپشن سفید پوشیده و بچه‌ها بهش می‌گویند مامان بزرگ دیگر در بین ما نیست. رفتنش خیلی هولناک بود. زمانی که پلیس در حال گیر دادن به دخترها به خاطر چند تار مو بود تا امنیت ایجاد کند افراد ناشناس او را در خانه‌اش به طرز فجیعی به قتل رساندند. گردنش را بریده‌اند، بدنش را تکه تکه کرده اند و داخل چمدانی در زیر زمین گذاشتند. خیلی مهربان بود، انسان بزرگی بود، بچه‌ها عاشقش بودند. نمی توانم بفهمم چه طور می‌توانسته دشمنی داشته باشد. همیشه خیلی احتیاط می کرد. همیشه مواظب بود که از پله‌ها نیفتیم. چند بار که رساندمش خانه ( خانه‌شان به ما نزدیک است) همش می‌ترسید و می خواست که آرام رانندگی کنم. طفلکی با آن دل بزرگش خیلی می‌ترسید. وقتی می‌رساندمش از من می خواست منتظر بمانم تا وارد خانه شود و بعد بروم. او تشویقم می‌کرد که برای بچه‌های کانون برنامه بگذارم و کار کنم. می‌گفت شاید زندگی یکیشان با امیدی که ما بهش می‌دهیم نجات پیدا کند. اما جانش را گرفتند و نگذاشتند که زندگیها را نجات دهد. نمی دانم آیا باز هم می‌توانم بروم کانون؟