سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
برگشته بودم ایران. فضاها یک جورهایی با هم قاطی شده بود، ایران و کانادا در هم،آدمهایش هم. اما هر جا که میرفتم، سراغ هر کسی را که میگرفتم اصلاً مرا نمیشناخت! دوستان گرمابه و گلستان
پیدایشان که نبود هیچی تازه سراغشان هم که میرفتم هیچ کدامشان مرا نمیشناخت. داشتم دیوانه میشدم. توی فرودگاه کسی به من گیر نداده بود، بعدش هم همین طور، پس مشکل کجا بود؟
یکی از همانهایی که اصلاً مرا به جا نمیآورد و همش میگفت عوضی گرفتی بالاخره یواشکی بهم گفت ببین، به همه ما گفتند که دوستیمان را با تو انکار کنیم وگرنه برایمان بد میشود! ببخشید اما چارهای نداریم. تو میآیی و میروی و بدبختیش میماند برای ما! دیدم حق میگوید. راهم را گرفتم و برگشتم. وقتی از خواب بیدار شدم یادم افتاد که این اولین باری نبود که این جمله را شنیده بودم. آن
هم نه در خواب، در واقعیت! سالهای اول گروه نجوم شریف به یک سری از بچههایی که آمده بودند عضو گروه شوند گفته بودند با این نجومیها نگردید، اینها پروندهشان سیاه است. اینها هر فسادی که بگی بینشان هست! بعدتر ها دوستان عزیز خودم (بخوانید گروهی از آقایان) بایکوتم کردند که چرا با آدمهای خاصی (بخوانید گروهی دیگر از آقایان) دوست هستم که این دوستی مورد پسند گروه اول نبود. وقتی هم که آمدم کانادا باز هم یک گروه دیگر از دوستان قدیمی بایکوتم کردند و یادشان رفت که اصلاً مرا میشناختهاند به جرم اینکه هنوز هم روسری سر میکردم و لابد بدشان میامد که با یک آدم امل عقب مانده که لابد نماینده جمهوری اسلامی محسوب میشود رفت و آمد کنند!
همه این برخوردها همیشه ناراحتم کرده است اما هیچ وقت اثری در من نداشته است. ببخشیدها، به جهنم، چه در خواب چه در بیداری
پیدایشان که نبود هیچی تازه سراغشان هم که میرفتم هیچ کدامشان مرا نمیشناخت. داشتم دیوانه میشدم. توی فرودگاه کسی به من گیر نداده بود، بعدش هم همین طور، پس مشکل کجا بود؟
یکی از همانهایی که اصلاً مرا به جا نمیآورد و همش میگفت عوضی گرفتی بالاخره یواشکی بهم گفت ببین، به همه ما گفتند که دوستیمان را با تو انکار کنیم وگرنه برایمان بد میشود! ببخشید اما چارهای نداریم. تو میآیی و میروی و بدبختیش میماند برای ما! دیدم حق میگوید. راهم را گرفتم و برگشتم. وقتی از خواب بیدار شدم یادم افتاد که این اولین باری نبود که این جمله را شنیده بودم. آن
هم نه در خواب، در واقعیت! سالهای اول گروه نجوم شریف به یک سری از بچههایی که آمده بودند عضو گروه شوند گفته بودند با این نجومیها نگردید، اینها پروندهشان سیاه است. اینها هر فسادی که بگی بینشان هست! بعدتر ها دوستان عزیز خودم (بخوانید گروهی از آقایان) بایکوتم کردند که چرا با آدمهای خاصی (بخوانید گروهی دیگر از آقایان) دوست هستم که این دوستی مورد پسند گروه اول نبود. وقتی هم که آمدم کانادا باز هم یک گروه دیگر از دوستان قدیمی بایکوتم کردند و یادشان رفت که اصلاً مرا میشناختهاند به جرم اینکه هنوز هم روسری سر میکردم و لابد بدشان میامد که با یک آدم امل عقب مانده که لابد نماینده جمهوری اسلامی محسوب میشود رفت و آمد کنند!
همه این برخوردها همیشه ناراحتم کرده است اما هیچ وقت اثری در من نداشته است. ببخشیدها، به جهنم، چه در خواب چه در بیداری
<< Home