Tuesday, December 07, 2010

عهدنامه ترکمانچای، قتل گریبایدوف و حکم اعدام سعید ملک پور

چند روز پیش ضمن خواندن کتاب جهل، ظلم و برزخیان زمین نوشته محمد قائد به اشاره او به ماجرای عهدنامه ترکمانچای و ماجرای قتل گریبایدوف برخوردم و شباهتی عجیب بین این ماجرا و فضای جامعه کنونی دیدم.

برای آنهایی که درس تاریخشان را خوب نمی خواندند یا فکر می کردند تاریخ جزو درسهای مزخرفی است که باید از سیستم درسی حذف شود یادآوری می کنم که بعد از عهدنامه ترکمانچای ایران قسمتهایی از خاک خود را به روسیه واگذار کرد و متعهد به پرداخت غرامت شد. الکساندر گریبایدوف به عنوان وزیر مختار یا سفیر روسیه به ایران آمد تا بر اجرای مفاد عهدنامه نظارت داشته باشد. نقل است که تکبر زیادی داشت و تا می توانست به تحقیر ایرانیان می پرداخت (اینجا و اینجا و اینجا ) و در کنار همه اینها سران ارتش اشغالگر روس را تحریک کرد تا کتابخانه ی ارزشمند بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی را به نام امانت به روسیه منتقل کنند که دوستان روسی هنوز که هنوز است آنرا باز پس نداده اند. اما هیچ یک از اینها حتی توهین به عباس میرزا ولیعهد و زدن از نان سفره و پرداخت غرامت به روسیه و رفتارهای ناشایست و غیر دیپلماتیک و پر نخوت روسها خشم ایرانیان را چنان بر نیانگیخت که اقدامی کنند و اتفاقاً باعث شد روز به روز بیشتر از مواضع خود کوتاه بیایند و برای هر اعتراضی از درگاه دولت روس طلب بخشش کنند. تا جایی که گریبایدوف به بند شش قطع نامه رسید که استرداد اسرای دو طرف بود. در جریان جنگ تعدادی از دختران و زنان گرجی و ارمنی به اسارت ارتش ایران در آمده بودند و سران حکومتی هم هر کدام چندتا ازاین غنایم جنگی را به حکم کنیز در حرم داشتند . یکی از این افراد هم آصف آلدوله شاهزاده قاجاری و وزیر امور خارجه وقت بود که اتفاقاً یکی از نمایندگان ایران در تنظیم عهدنامه ترکمانچای بود.

به خواسته گریبایدوف دو زن گرجی ارمنی که در حرم آصف الدوله بودند به سفارت روسیه پناهنده شدند تا به سرزمینشان برگردند. آصف الدوله هم برای بازگرداندن کنیزان که آنها را ملک طلق خود می دانست دست به دامن میرزا مسیح امام جمعه وقت تهران شد که وا اسلاما...چه نشسته اید که دولت روس ناموس اسلام را به یغما برد! آن وقت بود که مردم به فتوای میرزا مسیح برای نجات ناموس اسلام کفن پوشیدند و به سفارت روس حمله کردند و همه را از دم تیغ گذراندند و سر گریبایدوف هم از تنش جدا شد. از آنجا که حمله به سفارت یک کشور و قتل سفیر حتی در آن زمان هم امری غیر دیپلماتیک محسوب می شد ایران مجبور به عذرخواهی و دادن باجهای بیشتر به روسیه شد ، یکی از مسببین به حکم قرعه بخت برای خنک شدن دل روسیه در ملاُ عام اعدام شد و میرزا مسیح هم به عراق تبعید شد و ملت هم خشنود از نجات ناموس اسلام به خانه های خود برگشتند و کل ماجرا هم شد افتخاری برای روحانیت و نشانه غیرت ملت و و وحدت با روحانیون.

حالا حکایت ماست. تاراج مال و احترام و اعتبار و سرمایه ملی و حقوق ارضی مملکت به چشم نمی آید و این وسط مساله ملی می شود مبارزه با سایتهای مستهجن که شاید مخاطبانش ۵ درصد از کل جمعیت ایران هم نباشد. مهم نیست که مقصر اصلی کیست همین که یک نفر را الابختکی نشان کنیم که خونش ریخته شود بقیه خیالشان راحت می شود که غائله ختم شد. ناموس فقط مسایل پایین تنه است که باید حفظ شود ...
روی سخنم با آنهایی است که ندیده و نشناخته فریاد وا سلاما و وااخلاقا سر می دهند و جای خدا می نشینند و برای سعید مظلوم و بیگناه مرگ می خواهند. اگر نفتمان را به مفت ببرند و بدترین تحقیرهای بین المللی هم ببینیم باکی نیست... ناموس اسلام را نجات داده ایم...

اگر هنوز در بیگناهی سعید شک دارید این نوشته را که یکی از همبندیهایش نوشته است بخوانید.
سعید آزادی نمی خواهد فقط تقاضای دادگاهی عادلانه با حضور متخصصین کامپیوتر دارد تا بیگناهیش را ثابت کند. به هر مرام و مسلک و دینی که ایمان داشته باشید لابد می پذیریدکه خواستن دادگاهی عادلانه و حق دفاع از خود برای هر کسی محترم است. سعید فقط همین را خواسته است.

روی سخنم با شما کفن پوشانی است که چشمانتان را به روی انواع عهدنامه های ترکمانچای که این روزها بسته می شود و باجهای بیجایی که از سرمایه های ملی به این و آن داده می شود و بی آبرویی و ذلت بین المللی و انواع نا عدالتیها در کشور بسته اید و مغزتان چیزی بیشتر از صحنه های مستهجن نمی بیند. سعید را به قربانگاه می برید بی آنکه جرمش بر شما اثبات شده باشد . با چه رویی در پیشگاه خداوند حاضر خواهید شد اگر واقعاً خرده ایمانی هنوز در وجودتان هست؟

پی نوشت: من جایی ندیدم که به سرنوشت این دو بانوی گرجی که اصل غائله بر سر آنها بود اشاره شده باشد. آیا انها هم برای نجات اسلام کشته شدند یا به سرزمین ابا و اجدادی خود برگشتند یا همچنان در اسارت آصف الدوله باقی ماندند؟

.