حکم ولایتی در آمریکا
بوش لايحه آزمايش سلول بنيادی انسانی را وتو کرد!
این در حالی است که سالهاست تحقیقات در مورد سلولهای بنیادی در ایران آغاز شده است و پیشرفتهای قابل ملاحظهای داشته است. ( اینجا و اینجا و اینجا ) باز صد رحمت به این احمدینژاد و بقیه مذهبیهای خودمان که اقلاً با علم کاری ندارند و با حکم ولایتی چوب لای چرخش نمیکنند! شاید علتش این باشد که اصولاً از این مقوله چیزی بارشان نیست، اما مگر مثلاً بوش چیزی حالیش است؟ هنوز یک فرق بزرگ بین نگاه به علم در جامعه ما و جایی مثل امریکا وجود دارد. درست است که ما به شدت درگیر نگاه و رفتار سنتی به همه چیز هستیم، از غذا خوردن و لباس پوشیدن گرفته تا برگزاری جلسههای دولت به روش هيئتی و حل مشکلات با ریش سفیدی به جای قانون، اما خوشبختانه حداقل در ظاهر کسی با هیچ شکلی از علم مدرن مخالفت نمی کند. اگر در امریکا یکی میشود جناب بوش که تصمیم میگیرد نظریه آفرینش را به جای نظریه تکامل داروین در کتابهای درسی بیاورد یا جلوی تحقیق درباره سلولهای بنیادی را بگیرد نه به خاطر نظر شخصی است و نه احترام به حرمت انسانی. فقط رضایت خاطر میلیونها امریکایی مذهبی خشکه مقدس (و البته رأی آنها در انتخابات) مهم است که با اینکه از علم چیز زیادی نمیدانند، از آن میترسند یا آن را مغایر با دین میدانند . هنوز در امریکا گروهی وجود دارد که معتقد هستند زمین تخت است و برای خود هم انجمن و نشریه دارند. هنوز هم خرافات به شدت در امریکا رواج دارد. گروههای زیادی در امریکا وجود دارند که علناً با علم مخالف هستند و گاهی هم حرفشان را به کرسی مینشانند. مثلاً چند سال پیش یکی از مراکز تحقیقاتی در مورد هوش مصنوعی که در حال ساختن توده ای از ملکولهای حافظهدار و هوشمند ( موسوم به چسب خاکستری) بودند در اثر همین فشارها از کار بی کار شدند.در کشوری که مهد علم است، مردم از علم میترسند. شاید یکی از دلایل آن انواع فیلمهای تخیلی باشد که در آنها بشر آنقدر پیشرفت میکند که با یک جنگ اتمی یا به دست موجوداتی که خودش خلق کرده است نابود میشود. (البته انرژی هستهای حق مسلم ماست!)
چندین سال است که دانشمندان به فاصله زیادی که بین آنها و مردم ایجاد شده است پی بردهاند. تصور مردم امریکا از دانشمند یک موجود عینکی دیوانه با موهای آشفته است که کارهای عجیب و غریب می کند. این زنگ خطر مهمی است. برای همین است که مراکز علمی فهمیدهاند که به همان اندازه که پول خرج تحقیقات میکنند باید پول خرج کنند تا کارشان را به مردم معرفی کنند و برای آن اعتبار کسب کنند. امسال ناسا بودجهای ۶۵ میلیود دلار ی را تصویب کرد که برای آموزش و ترویج نجوم خرج شود. هزینه تحقیقات علمی از مالیاتی که مردم میپردازند تأمین میشود، پس باید مردم بدانند پولشان هدر نمیشود. خطر دیگری که امریکا با آن مواجه شده است بیعلاقگی امریکاییها به ادامه تحصیل در رشتههای علوم بنیادی است و اکثراً دانشجوهای خارجی و مهاجر این موقعیتها را در دانشگاهای امریکا قبضه کردهاند. با اینکه انواع و اقسام اولویتهاو بورس و امکانات دیگر برای دانشجویان امریکایی وجود دارد، باز هم آنها علاقهای برای ادامه تحصیل در این رشته ها نشان نمی دهند.
این هم برای حسن ختام: یکی از دوستان المپیاد فیزیکی که دوره کارشناسی را در ایران گذراند و الان هم در یکی از بهترین دانشگاهای امریکا مشغول به کار است ، یک سال بعد از شروع به ادامه تحصیل در امریکا گفته بود: من اگر اینجا به دنیا میآمدم باید دیوانه میبودم که سراغ فیزیک بروم
این در حالی است که سالهاست تحقیقات در مورد سلولهای بنیادی در ایران آغاز شده است و پیشرفتهای قابل ملاحظهای داشته است. ( اینجا و اینجا و اینجا ) باز صد رحمت به این احمدینژاد و بقیه مذهبیهای خودمان که اقلاً با علم کاری ندارند و با حکم ولایتی چوب لای چرخش نمیکنند! شاید علتش این باشد که اصولاً از این مقوله چیزی بارشان نیست، اما مگر مثلاً بوش چیزی حالیش است؟ هنوز یک فرق بزرگ بین نگاه به علم در جامعه ما و جایی مثل امریکا وجود دارد. درست است که ما به شدت درگیر نگاه و رفتار سنتی به همه چیز هستیم، از غذا خوردن و لباس پوشیدن گرفته تا برگزاری جلسههای دولت به روش هيئتی و حل مشکلات با ریش سفیدی به جای قانون، اما خوشبختانه حداقل در ظاهر کسی با هیچ شکلی از علم مدرن مخالفت نمی کند. اگر در امریکا یکی میشود جناب بوش که تصمیم میگیرد نظریه آفرینش را به جای نظریه تکامل داروین در کتابهای درسی بیاورد یا جلوی تحقیق درباره سلولهای بنیادی را بگیرد نه به خاطر نظر شخصی است و نه احترام به حرمت انسانی. فقط رضایت خاطر میلیونها امریکایی مذهبی خشکه مقدس (و البته رأی آنها در انتخابات) مهم است که با اینکه از علم چیز زیادی نمیدانند، از آن میترسند یا آن را مغایر با دین میدانند . هنوز در امریکا گروهی وجود دارد که معتقد هستند زمین تخت است و برای خود هم انجمن و نشریه دارند. هنوز هم خرافات به شدت در امریکا رواج دارد. گروههای زیادی در امریکا وجود دارند که علناً با علم مخالف هستند و گاهی هم حرفشان را به کرسی مینشانند. مثلاً چند سال پیش یکی از مراکز تحقیقاتی در مورد هوش مصنوعی که در حال ساختن توده ای از ملکولهای حافظهدار و هوشمند ( موسوم به چسب خاکستری) بودند در اثر همین فشارها از کار بی کار شدند.در کشوری که مهد علم است، مردم از علم میترسند. شاید یکی از دلایل آن انواع فیلمهای تخیلی باشد که در آنها بشر آنقدر پیشرفت میکند که با یک جنگ اتمی یا به دست موجوداتی که خودش خلق کرده است نابود میشود. (البته انرژی هستهای حق مسلم ماست!)
چندین سال است که دانشمندان به فاصله زیادی که بین آنها و مردم ایجاد شده است پی بردهاند. تصور مردم امریکا از دانشمند یک موجود عینکی دیوانه با موهای آشفته است که کارهای عجیب و غریب می کند. این زنگ خطر مهمی است. برای همین است که مراکز علمی فهمیدهاند که به همان اندازه که پول خرج تحقیقات میکنند باید پول خرج کنند تا کارشان را به مردم معرفی کنند و برای آن اعتبار کسب کنند. امسال ناسا بودجهای ۶۵ میلیود دلار ی را تصویب کرد که برای آموزش و ترویج نجوم خرج شود. هزینه تحقیقات علمی از مالیاتی که مردم میپردازند تأمین میشود، پس باید مردم بدانند پولشان هدر نمیشود. خطر دیگری که امریکا با آن مواجه شده است بیعلاقگی امریکاییها به ادامه تحصیل در رشتههای علوم بنیادی است و اکثراً دانشجوهای خارجی و مهاجر این موقعیتها را در دانشگاهای امریکا قبضه کردهاند. با اینکه انواع و اقسام اولویتهاو بورس و امکانات دیگر برای دانشجویان امریکایی وجود دارد، باز هم آنها علاقهای برای ادامه تحصیل در این رشته ها نشان نمی دهند.
این هم برای حسن ختام: یکی از دوستان المپیاد فیزیکی که دوره کارشناسی را در ایران گذراند و الان هم در یکی از بهترین دانشگاهای امریکا مشغول به کار است ، یک سال بعد از شروع به ادامه تحصیل در امریکا گفته بود: من اگر اینجا به دنیا میآمدم باید دیوانه میبودم که سراغ فیزیک بروم
<< Home