Friday, February 23, 2007

کارگاه آموزشی کار کردن در یک محیط چند فرهنگی: قسمت سوم

مثالهای دیگری از تفاوتهای فرهنگی که باید در نظر گرفت:
هر فرد برای خود یک فضا یا فاصله شخصی از دیگران قایل است که تنها افراد خاصی که با انها رابطه عاطفی داریم می‌توانند از آن عبور کنند. این فاصله در فرهنگهای مختلف متفاوت است. مثلاً در کانادا بیشتر است و در کشور پر جمعیتی مثل ژاپن کمتر. در ژاپن فردی مسئول هل دادن دیگران به داخل مترو است تا درها بسته شوند، در کانادا اگر کسی این کار را انجام دهد سر و کارش با پلیس است! فاصله ایده‌آل از نظر یک کانادایی برای یک ژاپنی بسیار زیاد است. بنابراین ژاپنی برای ایجاد ارتباط بهتر نزدیکتر می‌آید. کانادایی احساس عدم آرامش و امنیت می‌کند و خودش را عقب می‌کشد، یا دست به سینه می‌ایستد (این کار ممکن است در یک فرهنگ به معنی اعتماد به نفس باشد ولی در کانادا یک وضعیت دفاعی و غیر دوستانه است) . یکی از دوستان تجربه مشابهی را نقل می‌کرد: در محل کار انها پله‌هایی وجود دارد که با استانداردهای ایرانی اصلاً باریک نیست و دونفر به راحتی می‌توانند همزمان از کنار هم عبور کنند، اما در دفتر کار آنها اگر کسی در حال بالا یا پایین آمدن از پله باشد دیگری صبر می‌کند تا او کامل عبور کند.

مفاهیمی که در یک فرهنگ با حرکات بدن یا شکل انگشتان نشان می‌دهیم در یک فرهنگ دیگر ممکن است معنی کاملاً متفاوتی داشته باشد، طنز و جوک هم همین طور،‌ پس حواستان را جمع کنید. علامت او-کی در فرهنگ امریکایی در ژاپن مشابه سکه و به معنی پول است. وقتی امریکاییها در پایان مذاکرات این علامت را به ژاپنیها نشان دهند ممکن است ژاپنیها فکر کنند که آنها پول زیرمیزی می‌خواهند. همین علامت در برزیل معنی خیلی بدی دارد ( چیزی مثل انگشت نشان دادن) آن وقت رییس جمهور از همه جا بی‌خبر امریکا در بدو ورودش به برزیل به نشانه دوستی و رو به راه بودن اوضاع انگشتش را برای برزیلیها گرد کرد و مطبوعات برزیل هم آن را در بوق و کرنا کردند! این را باید به رییس جمهور عزیز خودمان گفت که هر روز یک هدای تازه از خودش در می‌اورد

تعریف لباس رسمی در فرهنگهای مختلف متفاوت است. در بعضی کشورها فرق استاد و دانشجو از لباس پوشیدنشان معلوم است، در کانادا همه مثل هم لباس می‌پوشند. در کانادا شلوار پارچه‌ای و پیراهن مردانه آستین بلند بدون کت و کراوات هم لباس رسمی محسوب می‌شود. در ژاپن حتماً باید کت و کراوات هم داشته باشید. در لس ‌آنجلس همین که لباس تنتان باشد کافی است

در آلمان روز کاری یا جلسه فقط با یک سلام کوتاه شروع می‌شود. در کانادا باید صبر کنید تا طرف اولین جرعه قهوه‌اش را بالا برود و چند کلمه‌ای هم از آب و هوا شکایت کند تا روزش شروع شود. در امریکای جنوبی باید با همه افراد مجموعه سلام و احوال‌پرسی کنید و حال تک تک افراد خانواده‌شان را هم بپرسید وگرنه آدم بی توجهی محسوب می‌شوید. این کار معمولاً یک ساعت طول می‌کشد! همین ماجرا در مورد وقت شناسی هم صادق است. اگر قرار شما ساعت هشت است آلمانیها از پنج دقیقه قبل حاضرند و حتی یک دقیقه هم تآخیر محسوب می‌شود. برای کاناداییها تا پنج دقیقه تاخیر قابل قبول است. آمریکای جنوبیها نیم ساعت دیرتر می‌رسند و از اینکه جلسه را بدون حضور آنها آغاز کرده‌اید دلخور می‌شوند. این یکی را خودم اضافه می کنم: هندیها اصلاً نمی‌آیند و خبر هم نمی‌دهند و احساس هم نمی‌کنند که باید عذرخواهی کنند

مسلمانها اخر همه حرفهایشان یک ان‌شاء‌الله می‌گذارند بدون این که قصد خاصی داشته باشند، از نظر آنها همه چیز به دست خداست و شما ممکن است فردا سکته کنید و اصلاً سرکار نیایید اما منظورتان این نیست که این کار را انجام نمی‌دهید. اما اگر واژه‌ای مشابه را در کانادا به کار ببرید مثل اینکه امیدوارم تا فردا این کار انجام شود یعنی شما اصلاً قصد انجامش را ندارید. از نظر کانادایی شما کار علمی را انجام می‌دهید نه خدا

قسمت اول
قسمت دوم