Monday, July 20, 2009

کابوس دم صبح

تا حالا فکر می‌کردم که اگر پاش بیفته می‌تونم آدم بکشم. دیشب توی خواب اتفاق افتاد. با دستهای خودم داشتم یک نفر را خفه می‌کردم. فریاد می‌کشیدم و یک بغض وحشتناک که توی گلویم بود نمی‌گذاشت که صدایم در بیاد. داشتم خفه می‌شدم. آدمهای دور و بر همین طور هاج و واج ایستاده بودند و نگاه می‌کردند و عکس العملی نشان نمی‌دادند. وقتی طرف حسابی بی حال شد موهای کوتاهش را چنگ زدم که سرش را بکوبم به دیوار. و یک لحظه از تصور دیدن چهره خون‌الود و سرِ شکسته‌اش دودل شدم. دستم در هوا خشک شد. اشتباه کرده بودم.... من نمی‌توانم آدم بکشم. ترسیدم . احساس خالی بودن داشتم، نا امیدی شاید. حالا با این پیکر نیمه جانی که روی دستم مانده بود باید چی‌کار می‌کردم؟

با چشمهای پف کرده و گلویی که از بغض در حال خفگی بود از خواب پریدم و های های گریه کردم

Friday, July 10, 2009

سه هفته قبل از انتخابات: برنامه انتخابات رياست جمهوري دوره دهم به گونه يي مديريت شده است كه پيروزي ما درآن قطعي است

این گزارش مربوط به یک ماه پیش است و خوابهای خطرناک او برای مادام‌العمر کردن ریاست جمهوری. اما این پاراگراف آخر امروز دوباره نظرم را جلب کرد:

بر اساس این گزارش احمدي نژاد به حاضران مي گويد برنامه انتخابات رياست جمهوري دوره دهم به گونه يي مديريت شده است كه پيروزي ما درآن قطعي است و ما اهدافي بسيار فراتر از اين انتخابات درايم كه از جمله آن به دست گرفتن برخي مراكز مالي مهم نظير ... است چرا كه هيچ دليلي ندارد چنين مراكزي خارج از اختيار دولت باشد.





اینها از یک ماه قبل انتخابات را مدیریت کرده بودند! چرا معنی این جمله را آن زمان نفهمیدیم.
حالا باید منتظر بقیه خوابهایی باشیم که برایمان دیده‌اند...احتمالاً پول نفت کفاف هزینه ها را نمی دهد باید به مراکز مالی سپاه و آستان قدس و ... دست اندازی کنند.