یک خبر خوب:
بعد از خواندن
این مصاحبه آمنه بیشتر از پیش به او حق می دهم. منظورم این نیست که با حکم قصاص موافق هستم...مساله دقیقاً این است که چه چیزی آمنه را به دنبال کردن حکم قصاص کشانده است و چرا خواسته های او برای چشم پوشی از حکم قصاص کاملاً به حق است.
آمنه سیستم قضایی و سیستم درمانی ایران را به چالش می کشد در حالی که خودش هم در مورد ریختن اسید در چشمان مجید اعتراف می کند که : «
اگر کسی انسان باشد و سيرت انسانی در وجودش باشد نمیتواند اين کار را انجام دهد«.
آرش کمانگیر نمونه مشابهی را معرفی میکند که در نهایت شخص اسیدپاش و همدست او به دوبار و یک بار حبس ابد محکوم
می شوند. آمنه هم جز این چیزی نمی خواهد اما سیستم غلط قضایی خواسته بر حق او را برآورده نمی کند:
من دوست داشتم مجيد موحدی تا آخر عمر در زندان می ماند و تربيت و تنبيه میشد، کار میکرد و هزينههای مرا پرداخت میکرد، ولی ما چنين حکمی نداريم در ايران. چنين چيزی درجامعه ما غيرممکن است که به کسی حبس ابد بدهند و تا آخر عمر در زندان بماند. به هزاران دليل میآيد بيرون. البته به من گفتند حبس ابد به اضافه يک روز نمیشود. ولی من روی قانون قصاص انگشت گذاشتم چون در دين و مذهب و همه جا حق من قصاص بود و من راحتتر به قصاص میرسيدم تا حبس ابد.مشکل قانونی است که در آن رسیدن به قصاص آسانتر است تا حبس ابد. خواسته آمنه تغییر قانون است برای تنبیه مجرم. برای اینکه هرکس به راحتی به خودش اجازه ندهد زندگی دیگری را نابود کند و به راحتی بخشش بگیرد.و در نهایت درخواست آمنه برای غرامت دو میلیون یورویی هم نا به جا نیست. کیتی پایپر که کمانگیر داستانش را آورده است تحت حمایت سیستم درمانی انگلستان قرار داشت و ناچار نبود شخصاً برای هزینه های زندگی و درمانش هزینه کند. آمنه از چنین حمایتی محروم است. حتی از حمایت طرفداران حقوق بشر هم برخوردار نشده است. هیچ کس با او همدردی و همراهی نکرده است و همه فقط حرفهای قشنگ زده اند. آمنه دلش از همه گرفته است :
بله، من میگفتم امثال من حمايت میشوند، بالاخره مردم حمايت میکنند. ولی واقعيت اين است که امثال من حمايت نمیشوند. متاسفانه ما ايرانیها قشنگ صحبت میکنيم ولی در عمل ضعيف هستيم. فقط صحبت کردند و حتی امروز به من پيشنهاد دادند چقدر میگيری تا از اين حکم بگذری. من گفتم دو ميليون يورو می گيرم تا ازاين حکم بگذرم. گفتند به ما وقت بدهيد اما من دو سال به همه وقت دادم. در روزنامهها گفتم هر کسی پول به من بدهد ازاين حکم میگذرم چون آينده من بايد تضمين شود. من بايد بدانم اگر برای کسی اين اتفاق بيفتد آدمهايی هستند که کمکش میکنند، ولی متاسفانه امثال من که میسوزند در جامعه ايران تنها هستند، خودشان بايد برای خودشان فکر کنند. من در اينترنت سايت دارم و شماره حسابم را درآن قرار دادم اما هيچکس کمک نمیکند. مردم فقط صحبت می کنند، مثلا ۲۰ هزار تومان به من کمکی نمیکند بايد يک حمايت حسابی پشتم باشد. من ممنونم از مردمی که واقعا در توانشان نيست و کمک میکنند، ولی کمک قابل توجهی به من نشد و در اين زمينه فقط آبرويم رفت و همه گفتند پولهای مردم را بالا کشيدم. الان هم که میگويند وقت میخواهند، من شش سال به مردم وقت دادم. دو سال هم هست که اين حکم تاييد شده و هيچ حمايتی نه از دولت ديدم و نه از مردم. من الان خودمهزينههای زندگيم را تامين میکنمچند سال پیش در پارک وحشی طبیعی در کانادا که حیوانات وحشی آزادانه در آن گردش می کنند و بازدید کنندگان تنها در اتوموبیل با شیشه های بالا کشیده مجاز به بازدید هستند
اتفاق ناگواری رخ داد. یک ببر به اتومبیلی حمله کرد و ناخوداگاه دکمه بالابر شیشه زده شد و ببر توانست سرنشینان اتومبیل را مجروح کند. سرنشینان اتومبیل و خانواده آنها که در اثر این ماجرا زندگیشان تحت تآثیر قرار گرفته بود در نهایت ۳.۲ میلیون دلار غرامت گرفتند. آمنه ای که هیچ پشتیبانی ندارد و این همه درد و رنج را باید تا پایان عمر تحمل کند در مقایسه با نمونه مشابه تقاضای زیادی ندارد. فقط می خواهد ادامه زندگی پر درد و رنج و پر هزینه اش تامین باشد.
و در نهایت:
از اين حکم نه چيزی گير من میآيد و نه چيزی برايم تغيير میکند. من فقط حکم را اجرا میکنم تا مردم بترسند و ديگر اين کار را نکنند.
وقتی سیستم قضایی آنقدر اقتدار ندارد که مردم بترسند و آنقدر صلاحیت ندارد که تصمیم در مورد مرگ و زندگی-بینایی و نابینایی یک انسان را به شخص قربانی واگذار می کند آنکه باید ملامت شود آمنه نیست
پس نوشت: تایید دیگری برای عدم اعتماد آمنه به سیستم قضایی: اسیدپاش دیگری که به راحتی در خیابان راه می رود و در بنگاه نشسته است و خرید و فروشش را می کند
مصاحبه دویچه وله با آمنه و نقل قولی از معصومه عطایی، قربانی دیگر اسیدپاشی:
معصومه می گوید:»
ما رفتیم با او صحبت کردیم که قانون ما قانون اشتباهی است. قانون اجرای حکم را گردن ما انداخته است تا خودمان این کار را بکنیم. بگذاریم قانون خود این کار را انجام دهد. قربانیان میتوانند تماشاچی اجرای حکم باشند ولی نه این که خودشان این کار را انجام دهند. چون مطمئنن یک عذاب وجدان بهوجود خواهد آمد.»«
این یکی بیشتر حرص مرا درآورد:
زن نصف مرد است. برای همین من فقط حق داشتم یک چشم مجید موحدی را قصاص کنم.
و در نهایت اینکه در جامعه ما متهم طلبکار هم هست:
از همان ابتد تا دیشب، خانوادهی این پسر (مجید موحدی) معذرتخواهی نکردند. تلفن من را داشتند، بارها زنگ زدند و تهدید کردند. بارها زنگ زدند ولی هرگز نگفتند ببخشید، پسر ما اشتباه کرده است. همیشه طوری صحبت کردند که انگار من مقصر بودم.و اما قسمتی که در گفته های آمنه دوست داشتم و از صمیم قلب امیدوارم که آمنه به آن عمل کند:
پدربزرگ به من گفت بهخاطر اجدادمان که اجداد خوشنامی بودند این کار را نکن اما من به پدربزرگ گفتم این کار را بهخاطر این که دیگران درس بگیرند میکنم. گفت درس خوبی به مردم بده، نه درس بدی.
خشونت را نمی شود با خشونت درمان کرد. اما امیدوارم این ماجرا تکانی به بدنه فرسوده قضایی کشورمان بدهد که هنوز با احکام بربریت به دنبال عدالت است