Tuesday, May 31, 2005

یه دل می گه برم برم.....

این احمدی نژاد دست نبوی را در خنداندن مردم از پشت بسته! من که انقدر از نطق امروزشون مشعوف شدم که هنوز پیچ دل و روده هام باز نشده! فقط همین چند خطش کافیه تا به نبوغ وافر ایشون پی ببرید:

حضور بنده در عرصه‌ي انتخابات فقط و فقط براي اجراي اوامر رهبري است. تضمين عملكرد بنده نيز مردمند، مردم بايد فرياد بزنند و از من مسوول سئوال كنند. آزادي كه بنده در دولت آينده به جوانان مي‌دهم چرخش 360 درجه‌اي را پوشش مي‌دهد. مشكل ازدواج جوانان را رفع مي‌كنم، اگر نتوانستم خود را گرو مي‌گذارم.

مثل اینکه پیشنهاد نازلی کار خودش را کرده و حالا همه به فکر افتادند
آی خونه دار و بچه دار، دخترهای دم بخت، ترشیده های بی شوهر مونده بشتابید که غفلت موجب پشیمانی است، دیگه چنین ماه شب چهاردهی گیرتون نمیاد



آی جوونهای دنبال آزادی، ۳۶۰ درجه دور خودتون تو سلول انفرادی بچرخید تا کلتون بخوره به دیوار! این که دور دایره ۳۶۰ درجه است را کلاس چندم یاد گرفتیم


Monday, May 30, 2005

امشب باز هم شفق داریم

این خورشید خانوم افتاده رو دنده غرغر و هی زبانه می کشه!در نتیجه ما می توانیم روی زمین شفقهای زیبا ببینیم.
امشب تو ی افق شمالی به دنبال نورهای احتمالا رنگی در آسمان باشید، البته اگر در عرضهای شمالی زندگی می کنید.احتمالا شفقهای امشب ازتورنتو هم دیده می شه. آسمان بی ابر براتون آرزو می کنم


Sunday, May 29, 2005

ضعیفه ها کجایید که نمایندتون را تو تلویزیون راه ندادند!!

این آقایون محترم حتی جرأت ندارند با یک ضعیفه مناظره داشته باشند

ضعیفه های محترم، اگر اینا بیان سر کار همه باید بریم بوق بزنیم و از فردا هم منتظر مدلهای جدید برقع و قوانین جدید تردد سیاه سر ها در اماکن عمومی باشیم
آقای معین محترم بسم الله! فعلا همین یکی را لنگش کن تا برسیم به بقیه ادعاها
وقتی آقایو ن تو یک برنامه تلویزیونی برای نیم ساعت حاضر نیستن پیش یک خانوم بشینند، شما می خواهید برای ۴ سال تو هیأت دولت جمعشون کنید؟
من به شدت اعتقاد دارم که باید صدا و سیما را به خاطر این توهین توبیخ کرد.
ضعیفه های عزیز فردا در اعتراض به این توهین جلوی در صدا سیما اقدام به خودسوزی می کنیم تا آقایون بفهمند با کی طرف هستند


در همراهی با خوابگرد عزیز

در همراهی با خوابگرد عزیز

< بمب گوگلی
لطفا برای اين که همه‌ی دنيا بفهمند که از شر چه موجود خطرناکی مصون‌اند، هرچند بار که می‌توانيد روی اين واژه کليک کنيد
[Human Rights]
خداوند به لينک‌گذاران اين واژه در وبلاگ‌ها و همه‌ی کليک‌کنندگان آزادی عطا کند


Friday, May 27, 2005

نه پوریا جان ما اشتباه نکردیم

من تازه امروز وبلاگ این دوست قدیمی و بسیار عزیز را کشف کردم. حرفهای پوریا به شدت من را به فکر فرو برد

نه پوریا جان ما اشتباه نکردیم. من وقتی یادم می آید که چه طور در بچگی برای یک خبر نجومی له له می زدم و چه طور تمام هفته به عشق برنامه گوناگون که گاهی اخبار نجوم هم تویش پیدا می شد منتظر جمعه شب می شدم و آن را با وضعیت الان مقایسه می کنم مطمئن می شم که اشتباه نکرده ام. وقتی برق چشمهای اولین شاگردانم در کتابخانه شماره ۱۵ کانون را به یاد می آورم و شادی چهره بچه های خاوران و سرزندگی و هیجان بچه های کانون اصلاح و تربیت و هزاران خاطره ریز و درشت دیگه از پرت ترین گوشه های ایران مصمم می شوم که راهم درست بوده. وقتی نامه دانش آموزی از قادر آباد فارس را به یاد می آورم که به خاطر عشق به نجوم چه سختیهایی را تحمل کرده بود و باز به ما دلگرمی می داد هنوز شرم می کنم.
یادمه آقای حیدر زاده از ما می خواست موقع نوشتن همیشه به فکر یک دانش آموز برازجانی باشیم و فراموش نکنیم که مخاطب ما اوست.

من همه تلاشم این بوده که فرصتهایی که در کودکی و نوجوانی آرزویش را داشتم ،برای بچه ها و نوجوانهای دیگرفراهم کنم و هنوز هم آرزویم همین است. اگر جامعه ما ظرفیت ندارد که بابک را مستقل از سفرهایش ، به عنوان یک منجم و روزنامه نگار علمی قدر بداند تقصیر از ما نیست. هنوز هم دوست داریم دکتر حسابی را به خاطر نظریه بی اساس و نامفهوم بی نهایت بودن ذرات بزرگ بداریم تا شاهکاری مثل تاسیس دانشگاه تهران.
نه پوریا جان! ما راه را درست رفتیم

اصلا چه اشکالی داره که یک عده تصمیم بگیرند که جهانگردی کنند و به دنبال کسوف بروند؟ حالا به هر دلیل. ما حتی جهانگرد و کسوف گرد هم نداریم! بعد از برادران امیدوار چه کسی راه آنها را ادامه داده؟ حتی اگر سفر به قطب جنوب باعث شده باشه که عده دیگری هم به این فکر بیفتند، حتی این هم یک گام به جلو است. اگر کسی می تواند هزینه چنین سفری را بپردازد چه بهتر که در راه علم باشد تا شرکت در کنسرت فلان خواننده در دبی

وقتی یک هنرپیشه ،ورزشکار یا خواننده الگو و بت جوانان می شه چه اشکالی داره که یک جوان اهل علم و سفر هم الگو بشه؟ دست مردم که به آقایان دکترهای دانشگاه نشین نمی رسه! اگر شما هم نباشید همه اون بچه هایی که ۱۰ سال پیش خود ما هستند دستشون به کجا بند میشه؟ و تازه خودت خیلی بهتر می دانی چیزی که شما با دیگران تقسیم می کنید در چنته هیچ کدام از آن آقایان دانشگاه نشین نیست و نباید هم باشه، نجوم حرفه ای و نجوم آماتوری هر کدام محدوده خودش را داره.

همیشه نوک پیکان بودن این سختیها را هم داره و ساختن فرهنگ هر چیزی یکی از سخت ترین هایش

در آتش بایدت بودن همه تن همچو خورشیدی
اگر خواهی که عالم را ضیا و نور افزایی
پوریای عزیز در راهی که در پیش داری پاینده باشی

Thursday, May 26, 2005

بعد از هزار سال

با اینکه هزار سال گذشته اما انگار هیچ چیز عوض نشده. این نوشته عین القضات همدانی از رساله عشق انگار وصف حال الان ماست. از دوستی که چندین سال پیش این نوشته را در دفتری برایم نگاشت ممنونم

اگر عین القضات همدانی را نمی شناسید به اینجا یه سر بزنید

«هر چه می نويسم پنداری دلم خوش نيست و بيشتر آنچه اين روزها نوشتم همه آن است که يقين ندانم که نوشتنش بهتر است از نانبشتن. ای دوست نه هر چه درست و صواب بود، روا بود که بگويند... و نبايد که در بحری افکنم خود را که ساحلش بديد نبود، و چيزها نويسم بی «خود» که چون وا «خود» آيم بر آن پشيمان باشم و رنجور. ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت...حقا و به حرمت دوستی که نميدانم که اين که می نويسم راه سعادت است که ميروم يا راه شقاوت؟ و حقا که نميدانم که اين که نبشتم طاعت است يا معصيت؟ کاشکی يکبارگی نادانی شدمی تا از خود خلاصی يافتمی. چون در حرکت و سکون چيزی نويسم رنجور شوم از آن بغايت. و چون در معاملت راه خدا چيزی نويسم هم رنجور شوم. چون احوال عاشقان نويسم نشايد، چون احوال عاقلان نويسم هم نشايد، و هر چه نويسم هم نشايد، . اگر هيچ ننويسم هم نشايد، اگر گويم نشايد، و اگر خاموش گردم هم نشايد، و اگر اين واگويم نشايد، و اگر وانگويم هم نشايد، و اگر خاموش شوم هم نشايد!»


Tuesday, May 24, 2005

Iran's long march

Scientific excellence can re-emerge in Iran, unless there is political upheaval or further sanctions.

پای انتخابات در ایران به مجله نیچر هم رسیده! این مقاله درباره پیشرفت علم در ایران را ببینید، جالبه

الان دیدم که بی بی سی ترجمه فارسی این مقاله را آورده، احتمالا خواندن این یکی راحتتر است

Monday, May 23, 2005

به شدت غیر منتظره

دیروز حسابی حالم گرفته بود ، خبر تحصن روزنامه نگارها،رد صلاحیت معین،‌نوشته های دیگران ،بحثهای سیاسی ... این مقاله خودم هم هی کارش پیش نمی رفت و از طرفی هم عزای کلی کار نکرده دیگه را داشتم و دیگه عزم جزم کرده بودم که تا هر وقت شده دانشگاه بمونم و هم اخبار صبح ایران را بخونم و هم شاید فرجی شد و کارم هم کمی جلو افتاد، که هیچی تلفن زنگ زد و دوست عزیز با صدای لرزان و تودل خالی کن اعلام فرمودند که حالشان اصلا خوب نیست و من هر چه سریعتر خودم را برسونم خونه! همین را کم داشتم! من هم سراسیمه و هول اصلا نفهمیدم چه طور خودم را رساندم خانه و وقتی در را باز کردم با خونه پر از بادکنک و دوست و کادو و شمع و کیک روبرو شدم


Sunday, May 22, 2005

خاتمی، اشک ها و لبخندها، سیدابراهیم نبوی

حالا که شورای نگهبان یک پتک دیگه زده تو کله مان می فهمیم که دوم خرداد یعنی چی!
ابراهیم نبوی چه قشنگ این را یادآوری کرده. دلم می خواد حالا که کم کم یاد گرفته ایم همه با هم امروز و گنجی باشیم، تا فرصت باقی است یک خسته نباشید، یک دست مریزاد، یک ٬ بابا ایول، دسته جمعی به خاتمی تقدیم کنیم

با اینکه از این کار خاتمی اصلا خوشم نیومد اما هنوز نظرم عوض نشده


در ضمن من شخصا خیلی مخلص آقای خاتمی هستم که باعث شد مردم دیگه روز تولد مرا فراموش نکنند

يك گام به پيش يك تاريخ به پس

من از این مطلب عمادالدین باقی خیلی لذت بردم...

انسان‌ها نمي‌توانند محتويات اعلاميه حقوق بشر را براي خود وضع كنند و نه مي‌توانند از خود سلب و اسقاط نمايند. از تصويب مجلسين و قواي مقننه گذشته يعني چه؟ اعلاميه حقوق بشر فلسفه است نه قانون، بايد به تصديق فيلسوفان برسد نه به تصويب نمايندگان
مجلسين نمي‌توانند با اخذ راي و قيام و قعود ، فلسفه و منطق براي مردم وضع كنند. اگر اين چنين است پس فلسفه نسبيت اينشتاين را هم ببرند به مجلس و از تصويب نمايندگان بگذرانند، فرضيه وجود حيات در كرات آسماني را نيز به تصويب برسانند . قانون طبيعت را كه نمي‌شود از طريق تصويب قوانين قراردادي تاييد يا رد كرد. مثل اين است كه بگوييم مجلسين تصويب كرده‌اند كه اگر گلابي را با سيب پيوند بزنند پيوندش مي‌گيرد و اگر با توت پيوند بزنند نمي‌گيرد. …
عجبا، دانشمندان اسلامي آنجا كه پاي اصل عدالت و حقوق ذاتي بشر به ميان مي‌آيد آنقدر برايش اهميت قائل مي‌شوند كه بدون چون و چرا به موجب قاعده تطابق عقل و شرع مي‌گويند حكم شرع هم همين است. يعني احتياجي به تاييد شرعي نمي‌بينند. اما امروز كار ما به آنجا كشيده كه مي‌خواهيم با تصويب نمايندگان صحت اين مسائل را تاييد نمائيم

اصل مطلب

البته من نمی تونم بگم که با همه نظرات و نوشته های مطهری موافقم ، چون که در واقع هم همه آنها را نخوانده ام، اما این برخورد جالبه

Friday, May 20, 2005

من به هیچی افتخار نمی کنم

من به عنوان یک دختر مسلمان ایرانی افتخار می کنم که .....
بارها و بارها عین این جمله ها را شنیده ایم، یا حتی گفتیم! این جمله مثل این می مونه که ٬من آنم که رستم بود پهلوان!٬ یا مثلا از افتخارات من فتح بابل به دست کوروش است!! مگه من خودم انتخاب کردم که دختر باشم یا زحمت کشیدم و مسلمان شدم یا برای ایرانی شدن تلاش کرده ام و به دستش آوردم؟
با همین احتمال من می تونستم یک پسر آفریقایی آدم خوار باشم و از صبح تا شب دنبال شیر و گاو و ببر و پلنگ بدوم
چیزی که نه نتیجه انتخاب من بوده و نه نتیجه تلاش من ، قابل افتخار کردن نیست . به همین نسبت هیچ کدام اینها مایه سرزنش و تحقیر هم نیست. وقتی جمیله کدیور درباره مسیح علی نژاد نوشت که زنان در هر نسبتی که سنجیده شود، مظلومیتی مضاعف دارند کلی لجم گرفت.
وحالا ما هر روز چپ و راست کلی از این موجودات مفتخر می بینیم که به لنگه کفش پاره ننه بزرگشان هم افتخار می کنند

بله ،من یک دختر ایرانی مسلمان هستم که نه دینم را انتخاب کردم ،نه کشورم را،نه خانواده ام را و نه هیچ کدام از شرایط اولیه وجودیم را چه در زمان و چه در مکان، معنیش اینه که ما حتی خودمان هم خودمان را انتخاب نمی کنیم ،کمی دردناکه نه؟
اما حالا که من را این شکلی فرستادند تو صحنه بازی، هیچ کدام را انکار نمی کنم ،به هیچ کدام افتخار نمی کنم و از هیچ کدام هم شرمنده نیستم، اما برای نقشی که به من داده شده احترام قائل می شوم و سعی می کنم بازیگر خوبی باشم .سعی می کنم جایگاه بهتری بسازم برای دخترها یی که همیشه فکر می کنند باید نقش مظلوم را بازی کنند، برای ایرانی هایی که یک غرور کاذب تاریخی و در عین حال یک ناخودباوری تاریخی دارند و برای مسلمانهایی که هر کس به کیش آنها نباشه کافر محسوبش می کنند

Wednesday, May 18, 2005

بابا مهدی پس کی ظهور می کنی

در فرهنگ آنان، انتظار یعنی لش بودن. یعنی هر کاری خواستی بکنی، بعد هر وقت اسم مهدی آمد فوری جلوی اسمش یک عج بگذاری. ۳ تا صلوات بفرستی و بعد بروی تملق این و آن را بگویی. جلوی هر کس و ناکسی خم شوی و بعد هم هی بگویی که «بابا مهدی پس کی ظهور می کنی!»
خوب من هم جای مهدی بودم، ۱۰۰ سال سیاه ظهور نمی‌کردم. بیایم که چه بشود ؟ من و شما به او اعتقاد عملی داریم یا آن مبارز سنی لامذهب آفریقایی یک لاقبا ؟ آن وقت در یک چنین جامعه‌ی مهدی گریزی، هی می‌آییم کتاب چاپ می کنیم‌ که ملاقات با امام زمان، داستان ملاقات ۳۶۰ نفر با امام مهدی(عج!). یک مشت خزعبل و چرت و پرت به خورد مردم می‌دهیم به نام واقعیت. انتظار هم داریم، همه و نسل جوان هم باور کنند

این نوشته از سایت بازگشت نقل شده و کمی طولانی است اما ارزش دارد که حتی وسط کارتان از اول تا آخرش را بخوانید

اصل مطلب


گودزیلا علیه مودیرا

این انتخابات عجب چیز خوبی است! آقا غوله ها و عالیجنابان هم افتادند به جون هم دیگه! دلم می خواد یکی هم بخور بخورهای خود کروبی تو بنیاد شهید را رو کنه !حالا باید بنشینیم و ببینیم دیگه چه چیزهایی رو می شه

Monday, May 16, 2005

شهری که در آن همه چیز ممنوع بود


قاضی در پاسخش گفته بود : " تا بتوان از زبان شما و امثال شما حرف زد ، چه لزومی دارد که از زبان خودمان بگوییم و برای خود دردسر درست می کنیم ! آنچه می توانیم با واسطه ترجمه از زبان شماها بگوییم ، نمی توانیم از زبان خودمان بگوییم "....
ما اینجا نمی توانیم از بدبختیها و بی عدالتی های رایج در کشورمان مستقیما سخن بگوییم ، چون سر و کارمان با ساواک و با زندان و زجر و شکنجه خواهد بود . ولی اگر نویسنده ای – مثلا – دردها و بدبختیهای مردم ستمکش کشورش را در کتابی عرضه کرده باشد و ما حس میکنیم که آنچه بر سر کشور ما می آید ، عینا همان است که در آن کتاب تشریح و توصیف شده است به ترجمه آن می پردازیم تا تسکینی به درد دل خود بدهیم و اگر مورد اعتراض و تعقیب دستگاه سانسور هم قرار گرفتیم ، می گوییم اینها مربوط به فلان کشور است و ربطی به کشور ما ندارد ...

راستش چون من بلد نبودم این حرفها را به این قشنگی خودم بزنم، آنها را از مقدمه ای که عرفان قانعی فرد در معرفی کتابش، مرگ دیکتاتور نوشته است نقل کردم. راستش وقتی داستان " بازی " از ایتالو کالوینو را می خواندم دقیقا همین احساس به من دست داد و این که ما انقدر به سانسور و قوانین دست و پاگیر که یکی یکی وضع شده اند عادت کردیم که حتی به ندرت در آنها شک می کنیم و سرانجام غیر از بازی الک دولک چیزی برایمان باقی نخواهد ماند. این هم خود داستان از کتاب " شاه گوش می کند " ترجمه فرزاد همتی و محمد رضا فرزاد از انتشارات مروارید ( آخر کپی رایت!!)


شهری بود که در آن همه چیز ممنوع بود
و چون تنها چیزی که در آن ممنوع نبود بازی الک دولک بود، اهالی شهر هر روز به صحرا می رفتند و اوقات خود را با بازی الک دولک می گذراندند
و چون قوانین ممنوعیت نه یک باره بلکه به تدریج و همیشه با دلایل کافی وضع شده بودند کسی دلیلی برای گله و شکایت نداشت و اهالی مشکلی هم برای سازگاری با این قوانین نداشتند
سالها گذشت. یک روز بزرگان شهر دیدند که ضرورتی وجود ندارد که همه چیز ممنوع باشد و جارچی ها را روانه کوچه و بازار کردند تا به مردم اطلاع بدهند که می توانند هر کاری دلشان می خواهد بکنند
جارچی ها برای رساندن این خبر به مردم به مراکز تجمع اهالی شهر رفتند و با صدای بلند به مردم گفتند : (( آهای مردم ! آهای...!بدانید و آگاه باشید که از حالا به بعد هیچ کاری ممنوع نیست)) مردم که دور جارچی ها جمع شده بودند، پس از شنیدن اطلاعیه پراکنده شدند و بازی الک دولک شان را از سر گرفتند
جارچی ها دوباره اعلام کردند :(( می فهمید؟ شما حالا آزاد هستید که هر کار دلتان می خواهد بکنید)) اهالی جواب دادند :((خوب ما داریم الک دولک بازی می کنیم!)) جارچی ها کارهای جالب و مفید متعددی را یادشان آوردند که آنها قبلا انجام می دادند و حالا می توانستند به آن بپردازند، ولی اهالی گوش نکردند و همچنان به بازی الک دولک شان ادامه دادند،بدون لحظه ای درنگ
جارچی ها که دیدند تلاش شان بی نتیجه است ،رفتند که به امرا اطلاع دهند
امرا گفتند :(( کاری ندارد! الک دولک را ممنوع می کنیم))
آن وقت بود که مردم دست به شورش زدند و همه امرای شهر را کشتند و بی درنگ برگشتند و بازی الک دولک را از سر گرفتند



فرشته مهربون

دیشب که همه ما تو خواب ناز بودیم ظاهرا فرشته مهربون آمده و یک دستی به سر و روی کامپیوتر من کشیده، چون امروز صبح که دوباره با نا امیدی روشنش کردم مثل بچه آدم بالا آمد و آخ هم نگفت! دستش درد نکنه، اما من موندم که یک هارددیسک داغون شده چه طوری خودش را مثل مارمولک ترمیم کرده؟ شاید هم مشکل جای دیگه ای بوده و پیغام عوضی می داده

ستاد فرزندان ايران

سال اول دبستان عباس یمینی شریف به ما یاد داد که اگر همه چیزمان را هم بگیرند ما هنوز گلهای خندانیم و فرزندان ایرانیم، اما ظاهرا از حالا به بعد فقط باید فرزند بعضیها باشی تا فرزند ایران محسوب بشی. حالا خدا کنه این فرزندان خلف ادعای ارث و میراث نکنند، وگرنه لابد همه ما که فرزند مرحومه مغفوره، ایران خانم، محسوب نمی شیم باید کاسه کوزه مان را جمع کنیم بریم صحرای افریقا

یک سر بزنید

دوستان عزیز لطفا یک سر بزنید ، فقط ۳ دقیقه وقت می گیره
کاربر گرامي پرسشنامه اي که اکنون پيش روي شماست جهت انجام تحقيقي دانشگاهي در خصوص ارتباط کاربران
ايراني با فضاي مجازي ( اينترنت ) و تاثيرات اين فضا بر انتظارات و ارزشهاي آنان تنظيم شده است. لذا خواهشمند است با تکميل اين پرسشنامه ما را در رسيدن به شناخت علمي تاثيرات اينترنت ياري کنيد

Sunday, May 15, 2005

احکام و آداب عکاسی

این دیگه واقعا خداست!! خوب دیگه مشکل ما در نگاه به عکس نامحرم حل شد! اون هم ۲۰۰ سال بعد از اختراع عکاسی!! احتمالا باید ۲۰۰ سال دیگه صبر کنیم تا آقایون لطف کنند و احکام چت اسلامی ، ای-میل در راه خدا وبلاگ نویسی دریچه ای به بهشت و چگونه از اورکات به ائمه برسیم را هم بنویسند. وبلاگ نویسان عزیز در بند، اصلا نگران نباشید، سختیش فقط ۲۰۰ سال اولشه

باز هم شفق قطبی

شنبه و یکشنبه در آسمان کشورهای شمالی احتمال دیده شدن شفق قطبی هست. شفقهای دو هفته پیش از خانه ما در افق شمال دیده شد، البته مسلما به قشنگی آنهایی که تو آلاسکا دیده شد نبودند و رنگی هم نبودند،‌من هم دوربین نداشتم که عکس بگیرم. به هر حال اطلاعات بیشتر اینجاست
اگر دوست دارید قبل از رخ دادن شفقها یکی خبرتون کنه بروید اینجا

Saturday, May 14, 2005

..... فال می گیریم

چند وقت پیش برای یک دوستی که خارج از ایران درس می خونه همین طوری الکی دیوان شمس را باز کردم و این شعر آمد
بشنیده ام که عزم سفر می کنی ، مکن
ازش پرسیدم جایی می خوای بری؟ گفت آره، عید دارم می رم ایران، چه طور مگه؟ گفتم هیچی، اما مولوی همچین چیزی گفته! پرسید یعنی می گی نروم؟ من هم کلی براش رفتم بالای منبر که اینا همش خرافاته...فال کدومه؟ برو ایران حال کن...در نتیجه وقتی ایشون پایش تو خاک ایران به زمین رسید درست بعد از سال تحویل همان جا توی فرودگاه کلی تحویل گرفته شد و مورد پذیرایی قرار گرفت و برای اینکه میزبانها زیادی دوستش داشتند گذرنامه اش را هم ازش گرفتند، چون اصلا طاقت دوریش را نداشتند
از طرفی تازگیها یک استادی پیدا شده که افتاده رو دنده لج بازی و در تازه ترین اقدام ظالمانه اش کاری که قرار بود مال من باشه را واگذار کردند به یه کسی که تازه قراره چند ماه دیگه دانشجو بشه و نه سواد داره، نه تجربه و نه اصلا این کارو بلده و حتی دوستش هم نداره! اما چون بهش پول می دن قبول کرده. من هم شروع کردم یه خورده اقدامات براندازانه انجام بدم که اگر به نتیجه برسه صداش چند ماه دیگه در میاد. امروز بازم از سر شوخی رفتم سراغ مولو ی ببینم این اقدامات ما نتیجه اش چی می شه؟ این هم جواب
ای زاغ بیهوده سخن ، سه ماه دیگر صبر کن
یابسم الله! حتی نمی گه اندکی، لختی،... دقیقا سه ماه! حالا چند تا چشمه دیگه هم هست که بعدأ رو می کنم! خلاصه بنده تصمیم گرفتم که نجوم را ول کنم و بروم سراغ تنجیم و طالع بینی!! سفارش هم قبول می کنیم . اگر می خواهید کسی را سوسک کنید، اگر بختتون گره خورده، اگر کارتون گیر کرده...خلاصه آب حوض هم می کشیم
همچنین قابل توجه کاندیداهای محترم ریاست جمهوری! آقایون بیخود نه وقت خودتون را تلف کنید ، نه مردم را بگذارید سر کار، بیایید پیش خودم تا سرنوشتتون را بگذارم کف دستتون
آی‌ فال می گیریم.....

Thursday, May 12, 2005

کامپیوترم داغون شده

کامپیوترم داغون شده! تا یک هفته دیگه هم که استادم از سفر بیاد کامپیوتر نخواهم داشت! حالا کی می خواد جواب اون یکی اوستا رو بده که از من مقاله می خواد و من هم به نمره اش محتاجم

Saturday, May 07, 2005

مجتبی سمیع نژاد را آزاد کنید

من هم مجتبی سمیع نژاد را نمی شناسم ، اما می دانم که هیچ کسی نباید به خاطر اعتقاد و اندیشه اش در بند باشد. آقای شاهرودی ،اگر بخشنامه شما فقط برای تزئین تابلوهای مملو از کاغذ و بخشنامه نیست و بناست که فراتر از حرف و ادعا باشد، اجازه ندهید هیچ نویسنده ، روزنامه نگار یا اندیشمندی در بند، تحت تعقیب یا ممنوع الخروج باشد. آیا بناست با زندانی کردن اندیشمندان آنها را در ایران نگه داشت؟

آیا وبلاگ نویسی یک پروژه اجتماعی است؟

من چون وقت ندارم خیلی خلاصه مجبورم بنویسم: من به عنوان یک وبلاگ خوان قدیمی و یک وبلاگ نویس صفر کیلومتر با یکی از حرفهای ا مید معماریان که در اولین جشنواره دانشجویان وبلاگ نویس مطرح کرده مشکل دارم:‌ بلاگرها، وبلاگ‌نويسي را به عنوان يك پروژه اجتماعي دنبال نمي‌كنند در حاليكه بايد سعي كنند ديدگاهي را دنبال نموده و دقت كنند نوشته‌هايشان به آن ايده آسيب وارد نكند...آیا وبلاگ نویسی چیزی مثل حرکتهای سیاسی یا اجتماعی است؟ ممکن است گروهی از وبلاگ نویسها به خاطر علاقه یا هدف مشترکی که دارند دیدگاه خاصی را دنبال کنند و یا مثل حرکت هماهنگی که در مورد خلیج فارس یا اکبرگنجی صورت گرفت در موارد خاص ایده خاصی را دنبال کنند،اما آیا لازم است نظرات شخصی یا روزنوشتهای افراد مختلف یک روند هدفمند داشته باشند؟ یا صرفا یک موضوع یا علاقه در وبلاگ دنبال شود؟مسلما وجود وبلاگهای تخصصی که به موضوعات ویژه می پردازند در پیشرفت آن موضوع خاص بسیار مؤثر خواهد بود اما اگر در نظر بگیریم که طیف وبلاگهای فارسی از روزنوشتهای مادری درباره کودکش تا وبلاگهای ادبی ،سیاسی، علمی تا وبلاگهای اصطلاحا غیر اخلاقی را در بر می گیرد،این پروژه اجتماعی تنها درصد بسیار کوچکی از وبلاگهای فارسی راشامل می شود. آیا هدف این است که وبلاگ نویسی وظیفه اجتماعی را که به عهده مطبوعات است به عهده بگیرد؟ شاید در جامعه مطبوعاتی بسته ای مثل ایران وبلاگ نویسی گریزگاهی برای بی اثر کردن محدودیتهای مطبوعاتی باشد، اما هنوز هم درصد بسیار کمی از وبلاگهای فارسی چنین نقشی را ایفا می کنند و از طرفی آیا این کار توجه به احیای حق قانونی مطبوعات را کمرنگ نمی کند؟
شاید لازم باشد به وبلاگ نویسی به عنوان پدیده ای اجتماعی و اثرات و کاربردهای آن نگاه کنیم ، اما خیلی موافق نیستم که لزوما باید دیدگاه خاصی را در وبلاگ نویسی دنبال کرد.

قابل توجه علاقه مندان به اسکیمو ها

الا ای ساکنین دهات کانادا و آلاسکا و همه علاقمندان چیزهای عجیب غریب که کنار گوشمون هستند ولی کمتر بهشون توجه می کنیم، ستاره قطبی یک وبلاگ خیلی جالب و منحصر به فرد است که اگر سر بزنید مشتری دائمی خواهید شد. راستی کسی جایی را می شناسه که مثلا در مورد سرخ پوستها یا وایکینگها اطلاعاتی داشته باشه؟

Thursday, May 05, 2005

یک توضیح ضروری

این سیستم مسخره لینوکس اصلا فارسی حالیش نمی شه و من باید کلی پشتک بزنم تا فارسی به خوردش بدم، فعلاهم کامپیوتر شخصی ندارم و باید به همینی که هست بسازم. بنابر این اگر فونتها به هم ریخته و نا میزونه شرمنده!من همه چیز را یک اندازه و یک دست و گل و بلبل می بینم و تا وقتی دستم به سیستم ویندوز نرسه همینه که هست و کاریش نمی تونم بکنم

امام زمان در تهران گردش مي کند

از وبلاگ ف.م. سخن
توضيح ِ ضروري: حکومت اسلامي و برخي از مسئولان بلند پايه کشوري، در چند سال اخير براي حفظ قدرت، ارکان ِ مذهبي را که بخش بزرگي از مردم ايران با تمام وجود به آن اعتقاد دارند، با اعمال و رفتار و گفتار خود به مسخره گرفته اند. از مُهر و پاراف ِ ليست ِ "مشت زنان و بزن بهادران ِ فحاش" ِ مجلس هفتم توسط امام زمان تا ملاقات هفتگي ايشان با برخي از سران نظام، گوشه هائي از رسوائي حکومت اسلامي است که براي چند روز بيشتر ماندن دست به هر ترفندي مي زند

اکنون نيز به "همت" شهردار تهي مغز ِ تهران، نقشه ی مسير حرکت آن حضرت با هزينه ي بسيار زياد منتشر شده که از شدت فضاحت جلوي پخش آن را گرفته اند.

ادامه مطلب

چرا تازگی ها همه گیر دادند به امام زمان؟



این هم یک آبروریزی بزرگ دیگه

این هم یک آبروریزی بزرگ دیگه!! جایی که جان آدمها ارزش نداره دیگه آبرو بره کشک بسابه

حتی در حکومت عمر هم پرسیدن مجاز بود

ما یک گروه داخلی داریم در دانشگاه که گاهی بحثهای قشنگی درش پیش می آید از جمله بحث این چند روز درباره سفر دکتر عارف و گروه همراه به اندونزی و نامه ای که ظاهرا یکی از کارکنان سفارت ایران در این مورد نوشته و جوابیه روابط عمومی دفتر ریاست جمهوری . من فقط نتیجه این بحث و نظر نهایی خودم را اینجا می نویسم و اگر دوستان دیگر هم نظری دارند از شنیدن آن خوشحال خواهم شد.در ضمن از دوستانی که در این گفتگو شرکت کردند تشکر می کنم و از آنهایی که ناخواسته کلی نامه اضافی دریافت کردند عذر می خواهم

* تهمت زدن یا غرغر کردن بدون سند و مدرک کار پسندیده ای نیست و اگر این آقا اعتراضی داشتند چرا همان زمان در حضور دکتر عارف مطرح نکرد؟

من با قسمت اول کاملا موافقم، اما در جایی که برای معترض امنیت شغلی و ... وجود نداره باز هم می شه مستقیم انتقاد کرد؟وقتی نماینده های مجلس منتشر شدن فیش حقوقشان را که غیر قانونی هم نبوده تحمل نمی کنند و خبرنگاری که وظیفه اش را انجام داده اخراج می شه، چطور یک کارمند می تواند به کارهای دیگه اعتراض کرد؟

این هم عین جمله مهدیه خانوم:
ایشون همراه همیشه در صحنه با این گروه بوده از دیسکو گرفته تا خرید الکلی... بنا بر این اگر یک کلمه حرف می زد با عارف و برخوردی می دیده حتما می نوشته...در ثانی با این عارفی که این تعریف کرده حتما هم می دیده
پس چرا اونجایی که باید انتقاد کنیم ، نمی کنیم ، شاید می ترسیم ،‌شاید حالش نیست ... بعد که آبها از آسیاب می افته و انتقاد چیزی را حل نمی کنه شجاعانه و با غرور هر گونه انتقادی که داریم بیان می کنیم. این جوری انتقاد کردن ها کار نمی کنه...اگر کارگر می افتاد که اینجا نبودیم

* دفتر ریاست جمهوری که جواب داده، پس دیگه اعتراض چیه؟

دستشون درد نکنه! من هم می گم درستش همینه که مردم هر جا چیزی به نظرشون مشکوک آمد اجازه داشته باشند سوال کنند، و مسولین هم موظف هستند جواب بدهند.در ضمن من شخصا معتقدم نهاد ریاست جمهوری از خیلی جاهای دیگه سالمتره و درست تر کار می کنه

*اگر دکتر عارف را از نزدیک می شناختی این حرف را نمی زدی

مگه چند درصد مردم ایران می توانند بزرگان مملکت را از نزدیک بشناسند؟حتی اگر هم از نزدیک بشناسم ،‌دلیل می شه که انتقاد نکنم؟

*چه طور می شه کلا جلوی چنین ریخت و پاشهایی را گرفت؟

به نظر من تو یک جامعه شفاف که همه چیز آشکار و در اختیار همه باشه، دیگه نمی شه به راحتی رشوه گرفت، قرار داد مخفی امضا کرد، کلی پول مفت هدر کرد....اصلا وظیفه خبرنگارها اینه که از همه چیز سر در بیارند ، سوال کنند و تخلفها را توی بوق و کرنا کنند و متخلف را بسپرند دست قانون. تا وقتی که فکر کنیم پرسیدن و سوال کردن یعنی توهین و تهمت و افترا و سیاه نمایی وتحمل نداشته باشیم که در برابر کارهایی که می کنیم پاسخ گو باشیم، چیزی عوض نمی شه

حکایت: گویند که در زمان عمر ، بعد از یک جنگی یک متر پارچه به عنوان غنیمت به خلیفه می رسه. چند روز بعد مردم می بینند که عمر با اون پارچه لباسی دوخته و پوشیده. یک نفر سوال می کنه که یا خلیفه! تو ماشالله دو متر قد داری و سهم پارچه ات یک متر بیشتر نبود، این پارچه اضافی از کجا به شما رسیده؟ خلیفه هم بدون اینکه فکر کنه بهش توهین شده یا تهمت زده شده یا اینکه قصد سیاهنمایی در کار بوده با خونسردی جواب می ده که حق با شماست، به من بیشتر از یک متر نمی رسید، یک متر اضافی سهم برادرم بود که بخشید به من