Monday, October 31, 2005

یک قرارداد برای همه کشورهای اسلامی

باز هم ماه رمضان وعید فطر و اختلاف بر سر رؤیت هلال ماه. بیشتر از ۱۵ سال است که این مسأله یک دغدغه ملی شده است. روز آخر ماه رمضان را روزه می‌گیریم، بعد فردا صبح یا ظهر اعلام می‌شود که در شب گذشته رؤیت هلال ماه برای ولی فقیه مسجل شده است، بنابراین روزه‌هایتان را بخورید و عید بگیرید! مشکل برگزاری نماز عید فطر، به هم خوردن تعطیلی روز عید و هزار و یک مشکل دیگر در پی آن که هر سال پیش می‌آید از کجا آب می‌خورد؟ یعنی زمانی که می‌توان مثلاً زمان کسوف و خسوف یا سال تحویل یا اوقات شرعی دیگر را با دقت ثانیه تعیین کرد، فقط همین امر قدسی و حیاتی است که بشر در تعیین آن عاجز است؟

در عمل منجمان در تعیین رؤیت پذیری هلال اول ماه معمولاً اختلاف ندارند. هرچند از آن‌جا که دیده شدن هلال علاوه بر موقعیت ماه و خورشید نسبت به هم و ارتفاع هلال از افق به شرایط جوی نیز بستگی دارد،‌تنها در موارد خاصی ٌهلال بحرانیٌ می‌شود و اطمینان از رؤیت آن تنها با رصد مستقیم امکان‌پذیر است. اما آیا هر سال هلال ماه رمضان و شوال بحرانی است؟

به هیچ وجه. پس اختلاف از کجا ناشی می‌شود؟
در واقع مشکل اصلی بین کشورهای اسلامی مختلف و همچنین آیات عظام در ایران اختلاف بر سر قرارداد شروع ماه قمری است.
مثلاً کشور عربستان شروع ماه را به شرطی می‌داند که مقارنه بین ماه و خورشید پیش از غروب خورشید انجام شده باشد. (مقارنه یعنی ماه پس از یک دور گردش به دور زمین دوباره به خورشید برسد و از کنار آن عبور کند) در چنین حالتی به هیچ وجه نمی‌توان هلال ماه را دید و در بهترین شرایط رصدی و وضعیت ماه و خورشید بیشتر از دوازده ساعت باید از لحظه مقارنه گذشته باشد تا بتوان هلال را با ابزار نجومی مثل تلسکوپ یا دوربین دو‌چشمی دید. به این ترتیب ما همواره حداقل یک روز در تقویم با کشور عربستان اختلاف داریم. اما حتی در تقویم عربستان هم گاهی اشتباهاتی دیده شده است و شروع ماه حتی قبل از مقارنه اعلام شده است. یکی از واضح‌ترین این اشتباهات دوسال پیش مربوط به کشور لیبی بود که روز خورشید گرفتگی را به عنوان اول ماه اعلام کرده بود! خورشیدگرفتگی واضح‌ترین مقارنه بین ماه و خورشید است و مسلماً این روز بنا بر هیچ قراردادی نمی‌توانسته روز اول ماه باشد.

اما این اختلاف مثلاً در ایام حج نادیده گرفته می‌شود و اعمال حج بنا به تقویم عربستان انجام می‌شود.
د رایران نیز بر سر تعریف رؤیت اتفاق نظر وجود ندارد. مثلاً از ۴ سال پیش آیت‌الله خامنه‌ای رؤیت با تلسکوپ و ابزار نجومی را نیز شرط کافی برای اثبات شروع ماه می‌دانند، در حالی که حکم شرعی تا پیش از این تنها رؤیت با چشم غیر مسلح بوده است.
اما همین شرط نیز گاهی تأمین نمی‌شود اما با وجود این رؤیت هلال بر حاکم شرع مسجل می‌شود.


اگر همه کشورها یک قرارداد را برای اعلام شروع ماه بپذیرند مثلاً مانند عربستان مقارنه را شروع ماه قمری بدانند بسیاری از این
اختلافات رفع می‌شود و تقویم بسیاری از کشورهای اسلامی یکی خواهد شد. البته در بعضی مواقع اختلاف هم‌چنان باقی خواهد ماند. چرا که مثلاً در کشورهای شرقی مثل مالزی در لحظه غروب خورشید مقارنه انجام نشده است اما چند ساعت بعد ماه به خورشید می‌رسد و از آن عبور می‌کند و بنابراین در کشورهای غربی مثل عربستان و سوریه هنگام غروب خورشید ماه نو شده است. اما با پذیرش این قرارداد دیگر مشکلی برای تعیین شروع ماه قمری در هیچ کشوری باقی نخواهد ماند.


گزارشها و بحثهای منجمان و رصدگران حرفه‌ای رؤیت هلال در ایران را در اینجا ببینید
یک مقاله علمی بسیار خوب به زبان ساده در مورد پارامترهای رؤیت هلال

این مقاله سایت بازتاب رحمةالله علیه هم در این زمینه خواندنی است.

طبق این گزارش ازآقای قاضی‌میرسعید که از رصدگران بنام هلال‌های جوان هستند و رکورد جهانی رؤیت هلال را از آن خود کرده‌اند، در شامگاه چهارشنبه در هیچ کجای ایران نمی‌توان با هیچ ابزاری هلال ماه را رؤیت کرد، بنابراین روز پنج‌شنبه به هیچ‌وجه نمی‌تواند در ایران عید فطر باشد

پس نوشت: این هم یک سایت خارجکی درباره هلال ماه شوال
مطابق نقشه‌های این سایت روز چهارشنبه فقط در جنوب قاره آمریکا و شرق استرالیا می‌توان هلال ماه شوال را با ابزار دید

این هم یک مطلب آموزشی درباره رؤیت هلال که هرچه بخواهید از ب بسم الله در آن هست و برای کسانی که به نجوم علاقه‌مند هستند توصیه می‌شود

در ضمن رؤیت هلال و رکوردگیری در دیدن هلال های جوان یکی از سرگرمی‌های منجمان در سراسر دنیاست و پیش از این رکورد دیدن هلال دست آمریکاییها بوده است

یک گزارش کامل از نظر افراد و مراجع مختلف در مورد رؤیت هلال و شروع ماه شوال

Friday, October 28, 2005

مثل این‌که شوخی شوخی ما هم رفتیم فضا! من امیدوارم این یکی را توی بوق و کرنا نکنند وگرنه فعالیتهای فضایی هم مثل هسته‌ای در ایران ممنوع می‌شود

Thursday, October 27, 2005

خطبه‌های نمازجمعه سعادت شهر در رویترز و سی‌ان‌ان

همایش نجوم آماتوری در سعادت‌شهر تابستان ۱۳۸۰ . عکس از حسن محمدی

اگر در ارومیه آیت‌الله حسنی اسلحه به دست می‌گیرد و با زمین و زمان می‌جنگد، در سعادت شهر در خطبه‌های نماز
جمعه از وقایع نجومی هفته آینده سخن به میان می‌آید. سعادت شهر، شهر کوچکی است دراستان فارس در نمی‌دانم چندین کیلومتری شیراز، با مردمی بسیار مهمان‌نواز و خون‌گرم. به همت آقای کبیری که شغل اصلیش معلمی ‌است این شهر تبدیل شده است به یک قطب نجومی. نقل خطبه‌های نمازجمعه سعادت شهر به رویترز و سی‌ان‌ان هم رسیده است. به همت همه اهالی شهر یک مرکز نجوم در شهر ساخته شده و یک رصدخانه با تلسکوپی مقبول. کبیری می‌گوید حتی زن‌ها طلا و جواهرات خود را برای ساختن این مرکز هدیه داده‌اند. در سعادت شهر اگر دختری بگوید برای رصد آسمان می‌روم و نصفه شب یا صبح برمی‌گردم کسی جلویش را نمی‌گیرد و چون و چرا نمی‌کند. گاهی د روقایع خاص نجومی و همچنین در روز جهانی نجوم تلسکوپ به محل برگزاری نماز آورده می‌شود و مردم قبل و بعد از نماز می‌توانند لکه‌های خورشیدی را ببینند و با پدیده‌های مختلف نجومی آشنا شوند. برای همین است که مردم سعادت شهر نماز روز جمعه را از دست نمی‌دهند

آقای کبیری بسیار عزیز (نفر سوم از سمت چپ) خسته نباشید

وقتی یک شهر قابلیت چنین تغییراتی را داشته‌ است، چرا نباید به تغییر فرهنگ مردم یک کشور امیدوار بود؟ گیرم...

Wednesday, October 26, 2005

بدون شرح

امروز

به نام خدا

ايام، ايام سوگواري اسوه عدالت و تقوي، ياور يتيمان، غمخوار بي پناهنان و احياگر حقوق پايمال شده مظلومان، حضرت علي(ع) است. به سوگ كسي نشسته‌ايم كه يكي از دغدغه‌هايش در واپسين دم حيات، بي عدالتي در حق قاتلش بود: "او به من يك ضربت زد، شما نيز به او يك ضربت بزنيد." از روح بزرگش استمداد مي‌كنيم و در برابر حقانيت و ابهت نظر و عملش سر تعظيم فرود مي‌آوريم.
دوستان، سروران! بنا نداشتم در اين ساعات ملكوتي، مزاحم اوقاتتان شوم و با سخنان ملال انگيزم، باري هر چند خُرد بر دوشتان بگذارم، اما چه كنم؟ وقتي كارد به استخوان مي‌رسد، وقتي بعض در گلو مي‌شكند و تو نمي‌خواهي فرزندت، شريك اين سيل اشك باشد، وقتي همه درها را بسته‌ مي‌بيني، وقتي هر چه بيشتر تلاش مي‌كني كمتر نتيجه مي‌گيري، وقتي شاهد ذره ذره آب شدن و از دست رفتن عزيزت و شريك همه هستي‌ات هستي و جز او چيزي براي از دست دادن نداري، وقتي سخن حق‌ات را همه تأييد مي‌كنند ولي ياراي ياريت را ندارند، وقتي كه لحظه لحظة زندگيت، خوابت، خوراكت از نگراني و اضطراب پُر مي‌شود، وقتي كه خود را در انتهاي خط مي‌بيني، آنگاه مثل من مي‌شوي و مثل من تصميم مي‌گيري.
اميد داشتم كه در ليالي قدر، آقاي گنجي را روانه منزل كنند تا دل خانواده‌اش شاد شود، مخصوصاً دل مادر پرپر، بيمار و غمگينش، ولي اين كار را نكردند. اميد داشتم كه بعد از 52 روز كه او را ملاقات مي‌كنم، دلشاد شوم، نيرو بگيرم و دست پر به منزل برگردم و با لبي خندان كل ملاقات را براي بچه‌ها تعريف كنم تا آنها نيز در شاديم شريك شوند، ولي نشد.
دوستان! واقعيت اين است كه روز دوشنبه 25/4/84 بعد از 52 روز بي خبري محض، به همراه مادر آقاي گنجي و وكيل ايشان – آقاي دكتر مولايي- به ملاقات رفتم. وقتي گنجي را ديديم در نگاه اول او را نشناخيتم؛‌ بسيار نحيف و تكيده شده، با موها و ريشي ژوليده و بلند.
همه گريه مي‌كرديم او نيز ما را همراهي مي‌كرد. چيزهايي كه او براي ما تعريف كرد دلمان را ريش و آه همه ما مخصوصا مادر ايشان را دو چندان كرد. آقاي گنجي اين‌گونه تعريف كرد كه:‌
دو سه روز بعد از آخرين ملاقات ما- چهارم شهريور- در بيمارستان ميلاد، تيم ويژه عملياتي دستگاه قضايي كاغذ و خودكار براي گنجي مي آورند و از او مي خواهند كه كتباً مانيفست جمهوري‌خواهي و پاسخ نامه آيت ا... منتظري و آقاي دكتر سروش را پس بگيرد؛ او قبول نمي‌كند؛ در مرحله بعد از او مي‌‌خواهند دو نامه مذكور را پس بگيرد، او باز هم قبول نمي‌كند؛ در مرحله آخر به او مي‌گويند كتباً تعهد بده اگر بيرون رفتي،‌هيچ حرفي نزني و هيچ مصاحبه اي نكني؛ گنجي باز هم زير بار نمي‌رود. سپس آنها در محل بيمارستان ميلاد در قرنطينه طبقه 12، چند نفري بر سر گنجي مي‌ريزند و طي يك روز او را سه بار به شدت مورد ضرب و شتم قرار مي‌دهند به طوري كه غرق خون مي‌شود و دستش جراحت عميقي بر مي‌دارد؛ سرش را به شدت به تخت مي‌كوبند و در حالي كه الفاظي بسيار ركيك و زننده به كار مي‌بردند، مي‌گفتند: كسي كه چنين است، "خودش بايد برود" ما با او فلان و بهمان مي‌كنيم. ماجرا به همين جا ختم نمي‌شود، پس از چند روز سرپرست آن تيم عملياتي، كه "سماواتي" ناميده مي‌شود به آقاي گنجي مي‌گويد مي‌خواهيم تو را مرخص كنيم، سپس همان افرادي كه ضرب و شتم گنجي را به عهده داشتند، براي ترخيص او مي‌آيند. گنجي اعتراض مي‌كند، سماواتي مي‌گويد: "اينها مي‌خواهند از تو دلجويي و عذرخواهي كنند" لذا گنجي را از بيمارستان سوار ماشين مي‌كنند به بزرگراه چمران كه مي‌رسند يكي از ماموران از صندلي جلو به عقب مي‌آيد و روي پاهاي گنجي مي‌نشيند به او چشم بند مي‌زنند و در حالي كه فحاشي مي‌كردند دست‌هاي او را به صورت قپاني از پشت دستبند مي‌زنند. دستبند قپاني زدن باعث آسيب ديدگي شديد كتف چپ آقاي گنجي مي شود. با وجود در رفتگي و درد شديد كتف او را به درمانگاه نمي‌برند، بلكه به بند انفرادي 2 الف مي‌برند، به او دارو هم نمي‌دهند، دريغ از يك قرص؛ مسئول بهداري را به بند 2 الف مي آورند تا چند جلسه كتف او را فيزيوتراپي كند.
زيزان! فرصت ملاقات محدود و بيشتر به گريه و زاري گذشت. من نمي‌دانم چگونه با او رفتار كرده‌اند كه وزنش به 51 كيلوگرم و فشار خونش به 5/7 روي 5 رسيده است.
حال و روز گنجي بسيار بدتر از زماني است كه در بيمارستان ميلاد بود. در آخرين ملاقاتي كه در چهارم شهريور با او در بيمارستان داشتيم نسبتاً رو به راه شده بود و با تغديه، بسياري از مشكلاتي در حال حل شدن بود. زندان، موظف به تغذيه و دارو_ درمان زنداني است چرا مدتهاست در زندان انفرادي به او غذا نمي‌دهند و هيچ ملاقاتي ندارد؟ چرا از دادن داروهايش به او خودداري مي‌كنند؟ مگر مسئولين زندان موظف به رعايت حقوق انساني زنداني نيستند؟
دوستان! مي‌دانم كه شما نيز مثل من كاري از دستتان برنمي‌آيد فقط مي‌خواهم از ظلمي كه بر ما مي‌رود،‌ مطلع باشيد. مسبب و مسئول اصلي اين وضعيت، كساني هستند كه طرف اصلي انتقادات گنجي بودند و هستند.
برايش دعا كنيد و از روح بزرگ پرچمدار عدالت، علي (ع) گشايش و فرجي بجوييد.

با تقديم احترام
معصومه شفيعي
4/آبان/84


Tuesday, October 25, 2005

تست چند گزینه‌ای

وقتی کلی کار برای انجام دادن دارید، کلی درس برای خواندن ،کلی مشق برای نوشتن، کلی ظرف برای شستن و از بس خانه تمیز نکرده‌اید تعداد ساکنین شش پای خانه چندین برابر ساکنین دو پا شده است چه می‌کنید؟

۱- اول کارهای خانه را می‌کنیم، بعد درس می‌خوانیم، بعد مشق می‌نویسیم
۲- وبگردی می‌کنیم، وبلاگ می نویسیم، چت می کنیم
۳- تا صبح با دوستان شب زنده‌داری می‌کنیم و بعدصبح تا شب می‌خوابیم
۴- می‌رویم سینما و چون از فیلم سر در نیاورده‌ایم کتابش را می خریم و می‌خوانیم
۵- یک عدد کاموای آبی خوش‌رنگ و یک جفت میل بافتنی می‌خریم و شروع می‌کنیم به بافتن پلور

تذکر: تنها گزینه نادرست را انتخاب کنید

Sunday, October 23, 2005

ما به راحتی جو زده می‌شویم، های و هوی می‌کنیم و بعد که یک ماجرا هیجانش را از دست داد یا یک آدم دیگر برایمان جالب نبود به راحتی دورش می‌اندازیم و می‌گوییم خوب این آدم تموم شد برویم سراغ یکی دیگه!

چند نفر هنوز از گنجی یاد می‌کنند؟
چند نفر می‌دانند که ازحدود سه ماه پیش نوشی چیزی درباره جوجه‌هایش ننوشته است؟
دلم می‌خواهد فکرهای بد نکنم، اما فکر کردن که دست خود آدم نیست


Friday, October 21, 2005

دیروز با یک آدامس دارچینی افطار کردم. سر جلسه امتحان بودم و باید از ۱۰۰ تا بچه امتحان می‌گرفتم. آنهایی که سؤال داشتند که گناهی نداشتند

Tuesday, October 18, 2005

اگر حالتان بد می‌شود این را نخوانید و عکسهایش را هم نبینید


ابن کثیر در تاریخ «البدایه و النهایة» می‌نویسد

خواجه نصیر برای هر یک از فلاسفه روزی سه درهم معین کرد و برای اطبا روزی دو درهم و برای فقها یک درهم و برای محدثین هم نصف درهم حقوق می داد. به این جهت مردم به دانشکده‌های فلسفه و طب بیشتر از فقه و حدیث هجوم آوردند ، در صورتی که این علوم قبلاً در خفا تعلیم می‌شده است

Saturday, October 15, 2005

همکاری به نام خانوم لورا

وقتی این نوشته الپر را خواندم کلی دلم برای خودمان، چه این طرفی و چه آن طرفی سوخت. خوشبختانه من هیچ وقت چنین تجربه‌هایی نداشته‌ام . همیشه با آدمهای نازنینی سر و کار داشته‌ام که عقاید دیگران را محترم می‌دانسته‌اند. افطاری‌های فرهنگنامه و شورای کتاب کودک در کنار خانم میرهادی و انصاری و بزرگان دیگر سعادتی بود که به سختی می‌توانم جایگزینی برایش پیدا کنم.داشتم فکر می‌کردم که ما اینجا در مملکت کفر راحت‌تر می‌توانیم مسلمانی کنیم تا در کشور عزیزمان که مملکت امام زمانش می‌خوانند. در طول هفته در دانشگاه بساط افطار پهن است. دانشگاه تورنتو هم که دیگه امسال گل کاشته و سحری هم می‌ده

دانشگاه خودمان زده روی دست دانشگاه تورنتو! این یکی سحری را واقعاً سحر می‌دهد، از پنج صبح

من در دانشگاه یک هم اتاقی کانادایی دارم به اسم خانوم لورا. خانوم لورا نه تنها اصلاً مذهبی نیست، بلکه ضد دین و مذهب هم هست و مثلاً به جای «بلس یو» از یک واژه معادل آلمانی استفاده می‌کنه که خدای نکرده کلمه مربوط به خدا از دهنش در نیامده باشد. چند روز پیش وقتی وارد اتاق شدم خانوم لورا که اصلاً مذهبی نیست و همیشه روی آن تأکید هم می‌کند در حال سیب گاز زدن بود. بلافاصله سیبش را نصفه گذاشت و کلی هم از من عذرخواهی کرد که جلوی منِ روزه سیب گاز زده است! هرچقدر هم که التماسش کردم که بابا «نو پرابلم» ، من که روزه نگرفتم که تو اذیت بشی به خرجش نرفت که نرفت و پاشد از اتاق رفت بیرون که بقیه سیبش را گاز بزنه. این در حالی است که دوستان ایرانی گاه و بی‌گاه به اتاق ما سر می‌زنند و ناخنکی هم به پسته‌های روی میز می‌زنند که البته نوش جانشان

خانوم لورا که اصلاً مذهبی نیست و حتماً در معرفی خودش روی این مسأله تأکید می‌کند، چند سال پیش از سر کنجکاوی تمام ماه رمضان را همراه با مسلمان‌ها روزه گرفته است و این کار به نظرش بسیار جالب بوده است
باز چند روز پیش‌تر با بچه‌ها و استادهای گروهمان نشسته بودیم و حرف از ساختارهای خاصی در بعضی کهکشان‌‌ها بود که اسمش را گذاشته‌اند «محور شیطان یا شرارت» و خانوم لورا که ضد آمریکایی بودن او بر عالم و آدم مشتبه است تا جایی که چند موقعیت کاری خوب در آمریکا را گذاشته و برای فوق دکترا به آلمان خواهد رفت به شوخی گفت که احتمالاً من باید این ساختارها را خوب بشناسم و دیگران هم بسی خندیدند. بعد از جلسه احتمالاً خانوم لورا به مدت بیست دقیقه توسط اساتید محترم که حداقل یکیشان با خارجی‌ها خوب نیست و چشم دیدن من یکی را هم اصلاً ندارد تفهیم اتهام شد که چنین شو‌خی‌هایی در این مملکت مجاز نیست، و ایشون باید رسماً‌ از بنده عذرخواهی کنند
البته برای این‌که فکر نکنید همه کانادایی‌ها انقدر گل و بلبل هستندیک جای دیگر از مشکلات خارجی بودن و روسری به سر بودن می‌نویسم ، این‌جا اگر بنویسم بحث دچار تناقض می‌شود
القصه، در این مملکت کفر هم به روزه‌دار بودنت احترام می‌گذارند، هم به روزه‌دار نبودنت. فکر می‌کنم اگر امام زمان تصمیم بگیرد که ظهور کند اینجا یکی از اولین انتخاب‌هایش خواهد بود

Thursday, October 13, 2005

مسیح ثانیه‌ای چند دلار؟

بعد از سه ساعت درس خواندن و سه ساعت وبگردی گفتیم یک چای بخوریم به جای سحری و خواب را دریابیم که سه ساعت بیشتر برای خوابیدن وقت نداریم، اما مگر می‌گذارند؟ ساعت ۵ صبح بود که تلویزیون را روشن کردم تا چای را دور هم بخوریم و یک سر و صدایی باشد که چشممان روشن شد به جمال یک آقای سفیدپوش که به همراهی گروه کر در حال روضه خواندن به نام مسیح بود و جماعت چند هزار نفری هم حسابی حس گرفته بودند و گوله گوله اشک می‌ریختند. به یاد شب‌های قدر افتادم و اشک‌هایی که خودم همراه با جوشن کبیر به چشمم آمده است و فکر کردم این بابا عجب هنری داره که در جا اشک چند هزار نفر را در آورده است! و این‌که در همه جای دنیا روضه‌خوان و مداح اهل بیت هست و روش همگی هم مشابه یکدیگر و احتمالاً هدف و منظور هم همین‌طور. تا این‌جا مشکلی نبود تا این‌که این آقای سفیدپوش که «بنی هین» نام داشت احساس کرد مسیح در وجودش رسوخ کرده و همین الآن است که مرده زنده کنه! چشمتان روز بد نبینه، تعدادی از بیماران لاعلاج که ظاهراً با ملک‌الموت قرار ملاقات داشتند به صف روی صحنه آمدند و آقای سفیدپوش که خود را نماینده مسیح در زمین می‌دانست برای آن‌‌ها دعا می‌خواند و بعد هم با تلنگری نقش زمینشان می‌کرد و آنها هم شادمان و سرخوش می‌رفتند و قرار ملاقاتشان را لغو می‌کردند! تابلوترین قسمتش یک آقای پیری بود که گوشش سنگین بود و بعد از مورد فوت قرار گرفتن یک مرتبه شنوا شد

بله، همه جای دنیا آسمان همین رنگ است! «خدافروشی» حرفه پر درآمدی است

Tuesday, October 11, 2005

یاری‌گری هست که خون مرا در کیسه کند؟

این الپر یک ندایی داده است، ما هم می‌گوییم لبیک! فقط چون خون ناقابل ما تا به آن سر دنیا برسد آن‌قدر نمونه ازش می‌گیرند و آزمایش رویش انجام می‌دهند که مبادا ایدز و هزارتا درد و مرض غربی دیگه نداشته باشیم ، چیزی ازش باقی نمی ماند که به درد هم‌وطنان عزیز بخورد ما از همین جا ندا می‌دهیم: ملت شریف ایران!ای کسانی که چند خوردید چرب و شیرین از طعام، در ماه رمضان بیمارستان‌ها کمبود خون دارند، یا علی! چراغ اول را شما روشن کنید


Friday, October 07, 2005

۱+۱=۱

امروز به نوشته‌ای برخوردم و از مطالعه آن چنان حظی بردم که حیفم آمد آن را با شما شریک نشوم. این مطلب آقای حسینی که نمی‌دانم کیست آن‌چنان مرا به تعجب و شگفتی واداشته که می‌توانم برای هر کلمه ایشان هفتاد صفحه مثال نقض بزنم، اما چون فرصت و حوصله نیست به هفت خط بسنده می‌کنم

فيزيک کوانتوم نمی‌تواند قانون عليت را نفی کند چون عليت يک يافته قطعی عقلی است و کوانتوم يک موضوع تجربی

فیزیک کوانتوم اصلاً قصد ندارد که علیت را نقض کند، فقط می‌گوید در مقیاس‌های اتمی باید این فیزیک آشنایی را که بلد هستیم کنار بگذاریم و فیزیک نوینی جایگزین کنیم که نه با عقل مشکل دارد نه با علیت! در ضمن کوانتوم یک موضوع تجربی نیست، نظریه‌ای است برای توجیه رفتارهای ذرات در مقیاس‌های بسیار کوچک که با تجربه هم سازگار است. اما این ادعا که یک موضوع تجربی نمی‌تواند یک موضوع عقلی را نقض کند شاهکار است

می‌گویند ۲۰۰۰ سال پیش هم یونانیان در مورد تعداد دندان‌‌های اسب بحث عقلی می کردند، به جای این‌که بروند و دهان مبارک یک عدد اسب را باز کنند و دندان‌هایش را بشمارند. بنا بر این ادعا اگر مثلاً در بحث عقلی به این نتیجه می‌رسیدند که اسب باید ۴۰۰ عدد دندان داشته باشد، اما در تجربه می‌دیدند که اسب فقط ۴۰ دندان دارد این موضوع تجربی به هیچ وجه نمی‌توانست موضوع عقلی را نفی کند و تعداد دندان‌های اسب ۴۰۰ تا ثبت می‌شد

چون عقل می‌گويد هر پديده‌ای علتی دارد، پس درون اتم نيز بايد علتی ناشناخته باشد که آن اتفاقات دقيقا بر اساس آن علت رخ می‌دهد. پس ديگر نمی‌توانيم بگوييم پديده‌های درون اتم اتفاقی و تصادفی است

برادر من هیچ فیزیک‌دانی نمی‌گوید که پدیده‌های داخل اتم تصادفی است، اما پدیده‌های مختلف با احتمال‌های مختلف امکان وقوع دارند و فقط یکی از آن‌ها رخ می‌دهد. یک کم دقت کنید لطفاً، «تصادف» با «احتمال» فرق دارد

مثلا ۱ + ۱ که هميشه نتيجه‌اش ۲ خواهد بود و امکان ندارد نتيجه ديگری در پی داشته باشد. همان‌گونه که گزاره کل بزرگ‌تر از جزء است بديهی است، ۲ بودن نتيجه‌ آن جمع نيز يک امر کاملا بديهی است. چون اگر جمع دو واحد هم‌اندازه، مساوی با دو برابر هر واحد نباشد ما دچار تناقض شده‌ايم و فرض مساوی بودن دو واحد يا جمع شدن آن دو را نقض کرده‌ايم.با اين اوصاف آيا به نظر شما باز هم می‌توان در قطعی بودن چنين جمع ساده‌ای ترديد داشت و آيا با وجود چنين رديدي، ديگر برای عقل جايگاهی باقی
خواهد ماند؟


معلومه که می‌شود تردید داشت! ۱+۱ فقط وقتی ۲ می‌شود که شما با ریاضیات دبستانی و فیزیک حداکثر دبیرستانی سروکار دارید. در نسبیت خاص، یعنی در سرعت‌های نزدیک به سرعت نور دیگر ۱+۱ =۲ نیست. اگر دو جسم با سرعت نور به سمت یکدیگر حرکت کنند فاصله بین آنها با چه سرعتی کم می‌شود؟ دو برابر سرعت نور؟ نه خیر، با همان سرعت نور! یعنی اگر سرعت نور را واحد بگیریم این‌طور نوشته می‌شود: ۱+۱=۱ البته نه به همین سادگی . این هم با عقل جور در می‌آید هم با تجربه ، البته نه با سواد و تجربه محدود دبیرستانی. در مقیاس‌های بزرگ و سرعت‌های بالا باید از ابزارها و زبان و بیان دیگری مخصوص به آن شرایط استفاده کنیم و این طوری نه به عقل برمی‌خورد نه به تجربه و نه به علیت
مشکل چنین بحث‌هایی در این است که ما خود را خبره روزگار در همه چیز می‌دانیم.هم زمان هم از فیزیک و شیمی حرف می‌زنیم، هم به سیاست گیر می‌دهیم، هم تحلیل فرهنگی می‌کنیم، هم مفسر فوتبال و کشتی می‌شویم ،هم از اقتصاد ایراد می‌گیریم...همه این‌‌ها در حد گفتگوی روزانه و بحث دوستانه و محض سرگرمی و گذران وقت به جای خود قبول، اما وقتی کسی پیدا می‌شود که با انبان خالی عَلَم هدایت وراهنمایی دیگران را بلند می‌کند اگر خاموش بنشینی گناه است
دوست عزیز! دست از سر فیزیک و کوانتوم بردارید. زمانی هم عشق و آنتروپی و کوانتوم را به هم می‌چسباندند! اگر همین‌طور ادامه دهید نصف بیشتر علم را باید به جرم تناقض با عقلی که شما می‌شناسید از صحنه روزگار محو کرد

Thursday, October 06, 2005

از آن کیهان تا این کیهان

حتی برای زن های مسلمان هم در حجاب اجباری نیست چه برسد به اقلیت های مذهبی.

هیچ کس زنان را به داشتن حجاب مجبور نمی کند.

اجازه نمی دهیم کسی به زن ها اهانت کند.

ما نمی گوییم زنها به ادارات نروند و هیچ کس هم نمیگوید.

زنان عضو فعال اجتماع ما هستند.

چه کسی گفته که زنها بروند توی خانه هایشان و توسری خور باشند و محجور بمانند؟

آیت‌الله طالقانی /کیهان ۲۰ اسفند ۱۳۵۷

شوخی شوخی با ما هم شوخی داش نیکان؟


شوخی شوخی با ما هم شوخی داش نیکان؟ از حدود پانزده سال پیش که این بازی موش و گربه آغاز شد منجم‌های بیچاره هرچی گلوشان را پاره کردند که بابا هلالی را که وجود نداره نمی‌شه دید مگر به چشم دل، به گوش کسی نرفت تا این‌که ده سال پیش ندا آمد که مسأله رؤیت هلال فقهی است، نه علمی! منجمان عزیز هم خفه شدند و لنگه کفش فقها را از پا بدر آوردند و سرکارخویش گرفتند تا جنتیان ملت را به سعادت برسانند و چون روزهایی که عید فطراعلام می‌شد را به یقیین شخصی روزه گرفتند جهنمی شدند. در عوض در سراسر ایران گروه‌های علمی تخصصی رؤیت هلال راه انداختند و رکورد آن را که مثل بقیه چیزها در اختیار شیطان بزرگ بود از چنگ منجم‌های امریکایی درآوردند
جالب است که پس و پیش شدن مناسبت‌های دیگر مانند حج و عاشورا هیچ اهمیتی ندارد و جنت‌بران فقط ماه رمضان یادشان می‌افتد که آفتابه دست بگیرند و روان پاک منجمان را طهارت نمایند
در ضمن برای خلق این تصویر علم فدای هنر شده است، اگه گفتید کجاش؟

Monday, October 03, 2005

کفر چو منی گزاف و آسان نبود؟؟

این نوشته‌ی حامد باعث شد که تشویق شوم و این حرف‌ها را که در نوشتنش دودل بودم بنویسم.

چند روز پیش با رئیس دانشکده که یک مسیحی اساسی است و در یکشنبه‌‌ها در کلیسا موعظه می‌خواند بحثی داشتیم درباره‌ی دین و به خصوص اسلام. و جالبه که بحث برعکس شده بود: ایشون معتقد بودند که قرآن کتابی است که مستقیماً کلام خداست و مثل تورات و انجیل توسط انسان‌ها گردآوری و بازنویسی نشده است، بنابراین هرچه در آن است مسلماً درست است. ما هم مخالفتی البته با این قسمت ماجرا نداشتیم. مسأله این‌جا بود که در مدت ۲۳ سال نزول قران گاهی آیه‌هایی نازل شده است که بسته به تغییر شرایط، حکمی را که قبلاً در قران بوده است منسوخ کرده یا تغییر داده است. پس چرا در این ۱۴۰۰ سال که شرایط این‌همه تغییر کرده است ما هم‌چنان باید بپذیریم که بر اساس حکم گذشته رفتار کنیم؟ (سنت که دیگر جای خود دارد!) منظورم اصلاً کنار گذاشتن قران یا تغییر آن نیست. اما خدا گفته است اگر از نعمت‌هایی که به شما داده شده است درست استفاده نکنید مرتکب کفر شده اید که از بزرگترین گناهان است و مهم‌ترین ودیعه‌ای که خداوند در نهاد آدمی نهاد همانا عقل است.
برای مسلمان شدن فقط کافی است که دو جمله را بر زبان آورید: اعتقاد به خدا و پیامبر. پس همه‌ی این‌ها که اگر یک قدم از آن پا پیش و پس بگذارید دیگر مسلمان نخواهید بود از کجا آمده است؟

اگر هنوز تردید در دینتان رسوخ نکرده است جسارت کنید و این مصاحبه با دکتر کدیور را هم درباره‌ی تناقض اسلام با حقوق بشر بخوانید