Friday, July 29, 2005

دهمین سیاره منظومه شمسی

یک خبر داغ داغ که همین الان رسید:
دهمین سیاره همین امروز یعنی جمعه دیده شد. منبع خبر مایک براون از دانشگاه کلتک است. همین امروز یک بار دیگه هم این خبر اعلام شده بود، اما مربوط به جسمی بوده که از پلوتون کوچکتر بوده، اما این یکی ۱.۱ تا ۱.۱۵ برابر پلوتون است و فاصله‌اش از خورشید دو برابر پلوتون است. کلاً اجسام زیادی بعد از پلوتون دیده شدند که اکثراً خیلی کوچک بودند، بنابراین اخترشناس‌ها نمی‌دانستند که آنها را سیاره بدانند یا نه، عده‌ای هم تصمیم گرفتند تعریف سیاره را عوض کنند و به این ترتیب پلوتون شد موجود مشکوکی که یک عده به ٰسیارگیٰ قبولش نداشتند. حالا انجمن بین‌المللی نجوم باید تصمیم بگیره که به چی بگیم سیاره

اصل خبر

برای گنجی یا دل خودمان؟

این اول قرار بود فقط یک یادداشت باشه برای علی، اما وقتی داغ باشی می‌نویسی ونمی‌فهمی


من هم کار بزرگ گنجی را ستایش می‌کنم و هر چه از دستم برآید در همراهی و نه فقط همدردی با او می‌کنم، اما اگر واقعیتها را نبینیم ، فقط با سوت زدن و شمع روشن کردن و حتا دعای توسل و نماز جماعت جلوی دانشگاه هم نمی‌توان نه گنجی را نجات داد و نه اندیشه گنجی را.مثل ماجرای انتخابات تنها سرخوردگی نصیبمان خواهد شد.
بی رو در بایستی گنجی و تفکر گنجی در حال حاضر در میان ملت ایران نه فهمیده می‌شود و نه طرفداری دارد( مگر اینکه من و شما و ۳ نفر دیگه خودمان را ملت بدانیم) و چه بسا دشمنانش بسیار بیشتر از دوستانش هستند. برای مبارزه باغول اول باید بپذیریم که غول وجود دارد، بزرگ است، زورش زیاد است و اگر مستقیم در مقابلش بایستی فقط با یک انگشت نیست و نابودت می کنه. اگر این کار را کردی و له شدی تقصیر خودت است، از غول که نمی شه انتظار رحم و شفقت داشت! گنجی که زیر یک من خاک خوابیده باشد نه می‌تواند خودش را نجات بدهد، نه حقوق بشر را. شباهتی هم به امام حسین ندارد. اوریانا فالاچی درخاتمه‌ی کتاب زندگی، جنگ و دیگر هیچ حکایت توریستهای آمریکایی را می‌گوید که با دیدن مسیح مصلوب متأثر می‌شوند و برای کمک به او میخهای دستش را می‌کشند، در نتیجه مسیح سروته از پا آویزان می‌ماند،اماتوریستها سرخوش و مغرور از اینکه خدمتی کرده اند به راه خود می‌روند. ما که نمی‌خواهیم با گنجی چنین کنیم؟


امروز همش این تو سرم می‌چرخه

دلا از غصه سیاس
آخه پس خونه‌ی خورشید کجاست؟
قفله؟ بازش می‌کنیم
قهره؟ نازش می‌کنیم
می‌کشیم منتشو
می‌خریم همتشو
مگه زوره؟ به خدا هیشکی به تاریکی شب تن نمی‌ده
موش کورم که می‌گن دشمن نوره، به تیغ تاریکی گردن نمی‌ده



از وبلاگ علی
من واقعاً نمی‌دانم چقدر می‌شه به این کارها امید داشت،‌وقتی فقط ۲۰ نفر برای حمایت از گنجی به بیمارستان می‌روند و همگی دستگیر می‌شوند.من بیشتر با مهدی جامی موافقم. فکر می‌کنم باید حواسمان را به شدت جمع کنیم تا جوگیر نشویم، بعد بشینیم فکر کنیم ببینیم چه باید کرد

این آواز را ما تنهایی و دسته جمعی در جاهای مختلف و به مناسبتهای گوناگون خوانده ایم و از آن لذت برده ایم. من امروز آن را به یاد اکبر گنجی خوانده ام و عجیب وصف حال از آب در آمده است.

راستش این بزرگوار ، مرا از کار و زندگی انداخته است. اصلا قدرت تمرکز روی هیچ کاری ندارم . مثل دیوانه ها سایت های خبری را زیر و رو می کنم بلکه خبر خوشی در جایی ببینم . اما جالب است که هنوز خبرهای جان بخش ، نامه های خود اوست که برای این و آن می نویسد. نامه اش به سروش واقعا شاهکار است. آقا این آدم به خدا نابغه است . هیچ کس در تاریخ معاصر ما به این زیبایی و ایجاز ، دردهای ما را به تصویر نکشیده و درمان ارائه نداده است. بیایید به هر قیمتی که شده نگذاریم خاموش شود. او از جان مایه گذاشته و چشم براه ماست که قدمی بر داریم ، بی شرفی است که ساکت بنشینیم و به کارهای روزمره خود بپردازیم گویی انگار نه انگار.
پیشنهاد دسته جمعی به ایران رفتن را که کسی به غیر از لیلای لیلی نپذیرفت (همینجا به او درود می فرستم). اقلا بیایید یک کار کم هزینه تر بکنیم. بیایید مثل معمول گذشته ها وبلاگ هایمان را تا روز آزادیش به نام او بکنیم. بیایید از دوستانمان در ایران بخواهیم که روی پشت بام ها بروند و چراغ قوه در آسمان بچرخانند و شمع روشن کنند و اگر دلشان خواست و جرات کردند به نیت او یک الله اکبری هم بگویند که اقلا اسم او از دهان مردمی که به خاطرشان خودش را به دامگاه هلاک انداخته ، شنیده شود.
گنجی کاری کرده و چیزهایی گفته که دوستان حکومتی و نیمه حکومتی اش نمی توانند برایش کاری کنند. همه راهها را بر دوستان محافظه کارش بسته است. فقط و فقط مردم اند که می توانند و باید اسباب آزادی گنجی را فراهم کنند. بیایید مردم را تشویق کنیم که از این سکوت مردابی درآیند و پیش از آنکه چشمهایش هم آید و دو ستاره کم آید و شقایق از داغ بسوزد کاری کنند.

Monday, July 25, 2005

قرارداد با خداوند یا معامله فاستوس با شیطان؟


آخ جون من که رفتم عضو بشم! باور کنید من همیشه از بچگی دوست داشتم آرتیست بازی یاد بگیرم، از این کارهایی که قهرمانهای فیلم‌ها می‌کنند، تیراندازیو بالا رفتن از دیوار راست (البته به کوری چشم دشمنان این یکی را بلدم) و خلاصه عملیات تکاوری. حالا هرجا و هرکس که می‌خواهد یاد بده من مشتری هستم! چی؟ باید با چادر همه این کارها رو کرد؟ چه بهتر، چتربازی با چادر را هم یاد می‌گیریم! غواصی هم اگر یاد بدهند که معرکه است! چی؟ آخرش باید در راه خدا شهید بشوم؟ این که شد قرارداد شیطان با فاستوس؟ آقا حالا بدون مردن نمی‌شه؟ پایه‌ایم ها

Saturday, July 23, 2005

این آقای سیبستان همیشه می‌زنه وسط خال

نوشته‌ی زیبایش درباره شبکه‌ناپذیری ایرانیها


برخلاف خیلی از گیرهای نیک‌آهنگ این یکی حرف حساب تویش هست

آیا حفظ نظام واجب‌تر است یا حفظ کشور


داستانهایی از سرزمین وایکینگ‌ها

این رفیق شفیق ما در گذشته‌ها که می‌شد حد‌اقل سالی، ماهی یک ‌‌‌‌‌‌‌‌بار‌‌‌ همدیگر را ببینیم لطف می‌نمودند و ما را از نوشته‌های خود بهره‌مند می‌فرمودند،(ما هم هی ایراد می‌گرفتیم) اما از وقتی پا گذاشتند به سرزمین وایکینگها، ما هم از وجود گهربارشان محروم شدیم، تا همین چند روز پیش که همای همت بر سرشان فرود آمد و امر به نوشتن فرمود! و اینک این شما و این هم داستانهایی از سرزمین وایکینگ‌ها


Friday, July 22, 2005

دوستان عزيز سلام

روز دوشنبه مورخ ۳/۵/۸۴ ساعت ۶ بعداظهردر بيمارستان ميلاد گرد هم خواهيم آمد(جای ما را هم خالی کنید).همانطورکه مي‌دانيد بيمارستان ميلاد از دو ساختمان تشکيل شده.يکی ساختمان اورژانس است و يکی ديگرساختمان بيمارستان که محل بستری بيماران استمحل تجمع ما محوطه جلوی ساختمان بيمارستان که محل بستری بيماران است خواهد بود.در آنجاجمع خواهيم شد تا با روشن کردن شمع و دعا برای گنجی از وی اعلام حمايت کنيم

این هم منبع اطلاعیه



Thursday, July 21, 2005

یک سری فوت آشپزی در اینجا

Tuesday, July 19, 2005

بی‌خوابی شیرین

دیشب تا صبح نخوابیدم، شاید به خاطر قهوه، شاید به خاطر کشفی که در دانشگاه کرده بودم درباره ابرهای ملکولی میان ستاره‌ای و صبح فردایش فهمیدم ۴۰ سال پیش یک نفر دیگر آن را کشف کرده بوده...اما از همه اینها مهم‌تر به خاطر کشف دوستی که چهارده سال پیش در کوچه پس کوچه های تهران گم کرده بودم و حالا در کوچه پس کوچه های بلاگستان بازیافتمش و زیر آسمان ابری لندن. خاطرات تلخ و شیرین دوران مدرسه، همه شیطنت ها ، عشق‌های ممنوع، مجله های ورزشی که در مدرسه ممنوع بود و همه شورو حال نوجوانی که در مدرسه ممنوع بود و هزار و یک چوب دیگر بر سر ما ...و تاوان همه آنها که چه سنگین پرداختیم و جدایی تنها یکی از آنها بود. (دیشب فکر می کردم که همه این داستانها را بنویسم، سالهاست که تصمیم دارم چهره ای را که من از بهشت مدرسه دیده‌ام جایی ثبت کنم، از همان دوران مدرسه، اما رخصت دوستانی را لازم دارم که نام وخاطره آنها از مال من جدا نیست، دوستان رخصت...؟ )
بگذریم
شادیهای ما باقی ماند و ظلمهای آنان خیلی زودتر از آن چه توانایی درکش را داشته باشیم به ما آموخت که حق گرفتنی است، و بازیهای چرخ تقدیر که به دست نامردمان می چرخد بسیار بی رحم است و یاد گرفتیم که زندگی شاد هم ساختنی است و ساختیمش
همه اینها دیشب مثل قطار در ذهنم رژه می رفت، ‌اما باز هم این همه ماجرا نبود! با پیدا شدن یک حلقه، فهمیدم داریوش م‌. نویسنده وبلاگ ملکوت که بارها از نوشته های زیبایش و مو سیقی ناب وبلاگش لذت برده ام نه یک پیرمرد ریش سفید حافظ به دست ،‌ که یکی مثل خودم و از آن جالبتر شریک زندگی دوست گم شده است! چقدر کوچک بودن دنیا گاهی لذت بخش می شود! یک باره حلقه قدسی که من در ذهنم به دور حلقه ملکوت ساخته بودم آب شد و اعضای آن از پدربزرگهایی که بسیار دوستشان می‌داشتم اما همیشه دور از دسترس می‌پنداشتم‌شان ، تبدیل شدند به آشناهایی که گویا هزار سال است می‌شناسم. خنده‌ام گرفت که از اینکه چقدر راحت بافته های ذهنی خود را حقیقت می‌‌انگاریم و وای به وقتی که بر اساس آنها قضاوت می‌کنیم و محکمه تشکیل می‌دهیم
بی‌خوابی دیشب یکی از زیباترین بی‌خوابیهای زندگیم بود

Monday, July 18, 2005

من تاریخم ضعیفه،‌مخصوصا تاریخ اسلام. می شه یک نفر یادآوری کنه که خوارج چی کار کردند که شدند خوارج و حضرت علی ناچار شد با آنها بجنگه؟

Saturday, July 16, 2005

راوی حکایت باقی


ما یک دوستی داشتیم در دوران دانشگاه که در وصفش این جمله کفایت می‌کرد: اگر ازش نان بخواهی برایت نانوایی درست می‌کنه. برای این که هر کاری را بسیار کامل و بی‌نقص انجام می‌داد هزاران بار بهتر از چیزی که انتظار داشتی. البته این دوستی چندان هم ساده نبود، چون ایشون از دیگران هم انتظار داشتند که همین قدر بی عیب و نقص باشند که عمرا هیچ کدام ما از پسش بر نمی‌آمد
بگذریم

حالا این وصف حال راوی حکایت باقی است. راوی خاطرات ارزشمندی را که قسمتی از وجود تک تک ماست گردآوری و ثبت می کنه. چندبار آوازهای شهرقصه را دور هم خوانده اید؟ چندبار با سرود بهاران خجسته باد اشک به چشمتان آورده است؟ و .... راوی همه اینها را یک جا گرد آورده است، آفرینندگان همه اینها،داستان آفرینش آنها و هر چه که به آنها مربوط باشد: برای دیدن، خواندن، شنیدن،....همه چیز اینجا جمع شده ، بسیار کامل تر از آن چه تصورش را بکنید
دم راوی گرم و نفسش پایدار و همتش برقرار باد

هر دم از این باغ بری می‌رسد!! من نمی‌فهمم این از خدا بی خبرها دیگه چی کار به کار سایتهای علمی دارند؟ الان دیدم که سایت مجله نجوم هک شده
خدا را شکر درست شد

می‌خواهم یادم نرود ظلمی که بر گنجی می‌رود

مثل گله گوسفند طومار امضا می کنیم، تحریم می کنیم، تایید می کنیم، لینک می دهیم، لوگو می گذاریم، و در حلقه بسته دنیای مجازی دل خوش می‌کنیم که هر کار از دستمان بر آمد کردیم و ذوق می کنیم که تعداد مراجعان هم زیادتر شد و برای آدم پرتی مثل من افتخار هم هست که اسمم کنار اسم بزرگان آمده!! اما این صدا به کجا و به گوش چه کسی می‌رسد جز خودمان؟ چه اثری غیر از همدردی-آن هم در بهترین حالت شاید- می گذارد؟

می گویند و می گویند که روزه بگیریم در همدردی با گنجی؟چشم روزه هم می گیریم، اما فقط برای دل خودمان.صدای مرگ گنجی درست کنار گوش آنها که باید بشنوند شنیده نمی شود، حالا ما چه انتظاری داریم؟ دنیا صدای اعتراض ما را بشنود؟ من که مطمئن هستم اگر فردا در دانشگاه بگویم که برای همدردی با روزنامه نگار دربندی که ۳۳ روز است غدا نخورده روزه گرفته‌ام فقط چند دقیقه‌ای اسباب خنده دوستان را فراهم کرده‌ام! این همکاران انگلیسی ما حتی روز انفجارهای لندن همچنان ترجیح می دادند درباره گلهای رز باغچه‌شان حرف بزنند و دوستان کانادایی هم دست از توصیف طبیعت زیبای کشورشان نمی کشیدند
من هم فردا،پس فردا و تا وقتی که بتوانم روزه می گیرم، در حالی که می دانم همیشه سفره رنگین حاضر است، پس ملالی نیست .من هم روزه می گیرم فقط برای دل خودم، نه می خواهم به دهن کسی مشت بکوبم ، نه انتظار بیهوده دارم که صدای من به گوش کسی برسد و نه دلم می خواهد اسمم در جایی ثبت شود که طومارهای بیهوده -والبته افتخارات من هم- دراز و درازتر شوند
فقط می خواهم یادم نرود ظلمی که بر گنجی می‌رود

Friday, July 15, 2005



باز هم آفتاب در آمد

Wednesday, July 13, 2005

چون اصلا وقت ندارم که چیزی بنویسم فعلا این پیوندها را می گذارم. گزارش تجمع دیروزهم در دفاع از گنجی را فکر نکنم که وقت داشته باشم بنویسم، اما به هر حال بدین وسیله از گزارشگر حاضر در صحنه کمال تشکر و قدردانی را اعلام می نمایم ،‌فقط همین چند نکته:
دیروز وقتی دو -سه تا از افراد نیروی انتظامی یک عکاس را دستگیر کرده بودند قبل از اینکه بتوانند بهش دستبند برنند یا نیروی کمکی بهشون برسه با دخالت مردم و عملا هجوم ۱۰-۱۲ تا دختر جوان که با مشت و لگد به جان برادران مخلص افتاده بودند نجاتش دادند، اما طفلک دوربینش را از دست داد!
در مورد عدم حضور لباس شخصیها: صدای بی سیم از زیر لباس یک عده که شباهتی هم به برادران عزیز نداشتند می آمد، اینها هم کم کم داره عقلشون می رسه، باید بیشتر مواظب بود
برخلاف شلوغیهای بعد از همایش طرفداران معین، هیچ خبری از نیروهای ضد شورش نبود

راوی حکایت باقی، به ویژه پست یکی مونده به آخر (فعلا البته)
راه دروغ
یک مصاحبه جالب
اعتصاب غذای بابی ساندز و مرگ او در زندان
اختیار خویشتن
لطفا بخوانید و شرم نکنید

Monday, July 11, 2005

برای همدردی با نوشی می توانید کد پیوند کنار صفحه را از اینجا بردارید

Sunday, July 10, 2005

نوشی جان اول از همه عذرخواهی می کنم از اینکه این پیشنهاد ممکن است خیلی خوشایند نباشه و یا آنرا تجاوز به حریم خصوص
زندگیت بدونی
می دونم که این پیشنهاد خیلی احمقانه به نظر می‌آید، مثل فیلمهای کودکان ، ولی برای پیدا کردن جوجه های نوشی باید یک بسیج همگانی راه بندازیم. نوشی جان اول از همه خودت عکس ناشا و آلوشا را بگذار توی وبلاگت و هر اطلاعاتی که می تونه به پیدا کردن آنها کمک کنه، عکس پدرشان، آدرسهایی که ممکنه کمک کنه مثل محل کارشون یا منزل بستگان و اقوام ، لباسهای بچه ها و مشخصات آنها...خیلیها آماده هستند که بهت کمک کنند
لطفا این را به گوش نوشی برسانید

Saturday, July 09, 2005

خیلی از ماها مدتهاست که با شادی نوشی و جوجه هاش خندیدیم و با ناراحتیشان اندوهگین شدیم. جوجه های نوشی پیشش نیستند، نوشی جای پای جوجه اش را روی دیوار می بوسه... خدایا چی کار می شه کرد؟

اي جلاد ننگت باد

این هم به درخواست علی عزیز

آنان اکنون در کار بی جان کردن اکبر گنجی و ناصر زرافشان اند تنها به این گناه که بیماری آنان آشکار کرده اند. ای کاش قبل از اینکه نام جدیدی به پرونده سیاه خود بیافزایند به کار مداوای خود در می آمدند. طبیبی اختیار می کردند و گوشه ای می رفتند و دست از سر مردم بر می داشتند. اگر شما هم با من هم عقیده اید ، این آواز را برای هر آنکس که می توانید بفرستید شاید به گوش آن جلادان بیمار از یک سو ، و طبیبان روان از سویی دیگر برسد و کاری کنند ، قبل از آنکه زبانم لال!! بی اکبر و بی ناصر شویم و در عزای آنان دیگر روی خوشی و شادی نبینیم.

علی این شعر را برای گنجی و زرافشان خوانده است. آن را با صدای خودش از اینجا بشنوید

با تمام خشم خويش
با تمام نفرت ديوانه وار خويش
مي كشم فرياد
اي جلاد ننگت باد

بشنو اي جلاد
مي رسد آخر روز ديگرگون
روز كيفر روز كين خواهي
روز بار آوردن اين شوره زار خون
بشنو اي جلاد
و مپوشان چهره با دستان خون آلود
مي شناسندت به صد نقش و نشان مردم
به كوه و دشت پيچيده ست
نام ننگين تو با هر مرده باد خلق
به جا مانده ست از خون شهيدان
نقش يك فرياد
اي جلاد ننگت باد

Friday, July 08, 2005

عکسهای زیبا و منحصر به فرد نجومی


دوست دارید وقتی کامپیوترتون را روشن می کنید سر از یک کهکشان دیگه در بیارید؟ دلتون می خواد دیوار اتاق را با عکسهای نجومی پر کنید؟ برای روزنامه دیواری عکس نجومی لازم دارید؟ پس حتما یک سر به مجموعه عکسهای تلسکوپ فضایی هابل بزنید، مطمئن هستم دست خالی بر نمی گردید



Thursday, July 07, 2005

سیارات و اجرام سماوی ادعا کردند ما هیچ کاره ایم

بابا به خدا من دست داشتن ماه و ستاره ها و سیارات را در بمب گذاریهای اخیر لندن به شدت تکذیب می کنم و به شما اطمینان می دهم که این موجودات صلح طلب حتی بلد نیستند یک ترقه بسازند، چه برسه به بمب! تازه از این فاصله دور دستشون چه جوری به ما می رسه؟ ایها مطابق پیشگوییهای یک پیشگوی تونسی است که ظاهرا خودش با القاعده و ملک الموت و گروههای تروریستی و جاسوسی سر و سری داره. اینها پیشگوییهای ایشون در دی ماه گذشته، قبل از شروع سال ۲۰۰۵ میلادی بوده. عرفات که مرد، تو لندن هم که بمب گذاشتند، سفیر مصر هم که در عراق کشته شد و این احتمالا پیامدهای بعدی خواهد داشت ، فهد هم ظاهرا در بیمارستان است، حالا باید منتظر مردن صدام و ترور بوش و ابو مازن باشیم. من خبر را هفته پیش خواندم و از اینجا نقل کردم که اصلش در روزنامه قدس ۵ دی ماه چاپ شده بود ( خیلی به قدس اعتماد نکنید) اما نتوانستم اصل خبر را در ایلنا و رویترز پیدا کنم
همچنین بنده به عنوان یک منجم غیرجهانی ( که ایشالا بعدا جهانی هم می شه) ریاست ایشون در اتحادیه جهانی نجوم و انجمن نجوم بین المللی را هم تکذیب می کنم. اگر منجمها از این کارها بلد بودند که نونشون تو روغن بود و بیخودی هم انقدر با پارلمان و دولت نمی جنگیدند که برای تحقیقاتشان پول جور کنند

پيشگويي يک منجم باشي

يك منجم تونسي مشهور پيش بيني كرد: سال 2005 جهان شاهد ترور رئيس جمهور آمريكا و رئيس سازمان آزادي بخش فلسطين و مرگ پادشاه عربستان است.
به گزارش ايلنا، «حسن الشارني» منجم و معاون رئيس اتحاديه جهاني منجمين، كه پيش از اين مرگ مشكوك «ياسر عرفات»، رهبر فقيد حكومت خودگردان و همچنين مرگ پرنسس دايانا در حادثه‌اي را پيش بيني كرده بود، در گتفگو با رويترز اعلام كرد: در سال 2005 شاهد چند تغيير و تحول سياسي در جهان هستيم و مهم‌ترين آنها ترور جورج بوش، رئيس جمهور آمريكا، در نيمه دوم سال آينده، به روشي مشابه با ترور «جان اف كندي» و نيز ترور «ابومازن» نامزد برجسته انتخابات فلسطين است.
به گزارش خبرگزاري رويترز، وي همچنين افزود: سال آينده پادشاه عربستان مي‌ميرد و شارون از قدرت عقب نشيني مي‌كند اما پس از وي هيچ تغييري دز سياست صهيونيسم در منطقه به وجود نخواهد آمد. شارني در اولين روز ژانويه سال 2004، در شبكه تلويزيوني العربية، مرگ يك مقام بلند پايه فلسطيني را در وضعيتي مبهم پيشگويي كرد. وقتي در ابتداي برنامه از وي سئوال شد، اين مقام بلند پايه كيست؟ پاسخ داد: اين شخص «ياسر عرفات» است و به شكلي مرموز خواهد مرد.
وي همچنين پيش‌گويي كرده بود، پرنسس دايانا در حادثه‌اي هولناك جان مي‌سپارد، به طوري كه شهرت جهاني كسب مي‌كند. شارني كه در علم نجوم مدرك دكترا دارد، همچنين وقوع حملات 11 سپتامبر را در روزنامه‌هاي تونسي و مرگ يك هنرمند مشهور تونسي را اعلام كرده بود.
به گزارش اين خبرگزاري، شارني گفت: در سال 2005 شاهد وقوع نشانه‌هاي فلكي هستيم كه بيانگر حركت سياره زحل از سرطان به سوي عقرب در ژوئيه و همچنين بروز كسوف كلي در اكتبر هستيم كه اين حركتهاي فلكي به شكلي چشمگير بر حوادث خاورميانه اثر خواهد گذارد؛ به طوري كه صدام، رئيس جمهور مخلوع عراق، پيش از محاكمه‌اش خواهد مرد و صدامي ديگر ظهور مي‌كند. اين پيشگوي تونسي در ادامه تأكيد كرد: بروز حوادث بزرگ در مصر نيز منجر به تغيير روند سياست مصر مي شود؛ به طوري كه شاهد تغيير اساسي دولت مصر خواهيم بود. در زمينه امنيت جهاني نيز شارني چنين پيش‌گويي كرد: كشورهاي اروپايي شاهد چند فاجعه دردناك خواهند بود و چند عمليات تروريستي در اروپا اتفاق خواهد افتاد؛ اما گسترده‌ترين اين حوادث بي‌نظير درانگليس و به ويژه در لندن خواهد بود. وي همچنين افزود: عمليات بزرگ تروريستي ديگري نيز در شهرهاي آمريكايي به وقوع مي‌پيوندند و يك حادثه انفجار هواپيما نيز در اين كشور رخ خواهد داد.
اين منجم جهاني همچنين تصريح كرد: حادثه‌اي ديگر كه وقوعش را نزديك مي‌بينيم، در آغاز سال آينده رخ مي‌دهد و آن مرگ پاپ ژان پل دوم، رهبر كاتوليكهاي جهان، و همچنين وقوع عملياتهاي گسترده‌اي در تل آويو است.

Wednesday, July 06, 2005

نامه به مردي كه در باران آمد و در توفان ماند

از قبل از انتخابات دلم می خواست که یک خسته نباشید به خاتمی بگم ، بگم که چقدر بودنش و نبودنش توفیر داره وبگم که حق نشناسی است اگر این ۸ سال را با ۸ سال قبلش یکی بدانیم و بگیم مگه خاتمی چی کار کرد؟

ولی وقتی یک نفر هست که حرفهای توی دلت را خیلی قشنگتر و کامل تر از خودت می زنه، بهتره ساکت بشی


Tuesday, July 05, 2005

بابا ضایع بازی هم حد و اندازه داره!


یک زمانی که ما تازه می خواستیم بریم دانشگاه شنیدیم که مقاله یک دانش آموز ایرانی از بین ۲۷۰۰۰ مقاله رسیده به یک کنفرانس علمی نجومی در فرانسه مقام اول را کسب کرده. همین عدد به اندازه کافی شک بر انگیز بود تا دکتر منصوری در آن زمان پی گیری کنند و معلوم بشه اصلا چنین برنامه ای وجود نداشته واین دانش آموز قمی سر رادیو و تلویزیون و مطبوعات و مقامات را با چند تا نامه تقلبی به زبان انگلیسی که کلی هم غلط دیکته ای داشته کلاه بگذاره و علاوه برگرفتن جایزه های کوچک و بزرگ مثل کامپیوتر و سکه و...هوس ادامه تحصیل در خارج از کشور البته به حساب مملکت هم به سرش بزنه! و از آن جالب تر مقاله ای بود که دانش آموز باهوش ( که توانست سر یک مملکت که عقده استعداد دارند راکلاه بگذاره) بعدها به عنوان مدرک به انجمن فیزیک تحویل داد. مقاله ارائه شده به یک کنفرانس بین المللی ،رونوشتی ازچند کتاب به زبان فارسی و دست نویس و پر از خط خطی بود!

حالا نقل این نامه است که مثلا فلاحیان در دوران وزارتش به احمدی نژاد نوشته! آخه مدرک جعلی هم که درست می کنید جوگیر نشوید الکی!
متن نامه و عدد و رقمها را حداقل یک جوری اضافه کنید که با عقل جور در بیاید

بابا مردم گنجی داره می میره!! گنجی که اعتقاد داره باید برای دموکراسی هزینه کرد و به جای همه ما و شما و بقیه داره هزینه می ده! گنجی که وقتی ناپدید شد ای کاش از ایران خارج می شد . گنجی که حاضره بمیره تا دموکراسی را نجات بده، ما برای نجاتش چه می کنیم؟ روشنفکر و آزادی خواه وهر کس دیگه ای که زیر یک خروار خاک خوابیده چطور می خواد از آزادی دفاع کنه؟ ما چرا فکر می کنیم که هرکس رفت زندان می شه قهرمان و بعدش هم فقط به درد قاب عکس می خوره؟ شمایی که بدتو ن نمی آید چند روز -اما فقط چند روز- پا به اوین بگذارید تا معروفیت و محبوبیت پیدا کنید و خبر روز رسانه ها باشید چند روز حاضرید جای گنجی باشید؟ جدا وای به حال ملتی که نیاز به قهرمان دارد و خاک بر سر ما که حتی احترام و ارزش قهرمانی را هم نگه نمی داریم و قهرمانی را هم به ابتذال می کشیم. ما لیاقت گنجی را نداریم. گنجی هنوز خیلی بزرگتر از درک و فهم ماست. گنجی حیف است که به خاطر ما پر پر شود.

Monday, July 04, 2005

حمله زمینیها به یک دنباله دار



ديپ ايمپکت ( برخورد ژرف)امروز، پس از آنکه در مدار دنباله دار تمپل قرار گرفت وزنه اي را به سوي هسته اين دنباله داررها کرد. اين وزنه پرسرعت که نام هزاران نفر از مردم زمين ( از جمله بنده )را به همراه دارد با سرعت به قلب دنباله دار تمپل برخورد کرد و گودالي به اندازه يک استاديوم ورزشي را بر سطح آن ايجاد کرده است. ذرات حاصل از اين برخورد تا مداري که ديپ ايمپکت در آن قرار دارد به فضا پرتاب خواهند شد و آثار آن توسط ۴ ابزرا علمي اين مدار گرد ثبت خواهد شد و بدين ترتيب براي نخستين بار انسان خواهد توانست به بخشي از رازهاي درون يک دنباله دار پي ببرد.

ادامه خبر و اولین تصاویر ارسالی


Friday, July 01, 2005

وحید پور استاد هم شروع کرد به خاطره نوشتن اندر باب مکالمه شیرین با مرتضوی...! اما این خاطره ها مربوط به هفته گذشته ا ست و خیلی قدیمی نیست ،
من فکر می کنم خاطره نویسی به این سبک خودش داره یک ادبیات جدید می شه!
بعد از خاطرات نیک آهنگ که نصفه کاره ماند،‌این خاطره نویسی خیلی جالب بود. امیدوارم دوستان دیگر هم چنین کاری را آغاز کنند


نامه‌ای به آزادگان جهان

اكبر گنجی از زندان اوين
از وبلاگ آزادی برای اکبر گنجی

مروز ١٩ روز از اعتصاب غذای من می‌گذرد. در ابتدای خرداد ماه ، ١١ روز در اعتصاب غذابودم. از ٢١ خرداد مرحله دوم اعتصاب غذا آغاز شد. در مجموع ، طی ٣٠ روز اعتصاب غذا ، وزن من از ٧٧ کیلوگرم به ٥٨ کیلوگرم کاهش یافته است. یعنی طی یکماه ١٩ کیلو کاهش وزن.
مرا در سلول انفرادی بند ٢٤٠ حبس کردند ومجازاتهای اضافی دیگری چون ممنوع التلفن بودن ، ممنوع الملاقات بودن ، ممنوعیت مطالعه روزنامه و ممنوعیت استفاده از هواخوری را برمن تحمیل کردند.
دروغ در نظام‌های اقتدارگرا ، از رذیلت به فضیلت تبدیل می‌شود. دروغگویان مدعی‌اند: زندانی سیاسی نداریم، سلول انفرادی نداریم، اعتصاب غذا در زندان‌های ایران وجود ندارد، زندان‌ها به هتل تبدیل شده است. مشکلات و مسائل را از طریق تغییر نام حل می‌کنند. سلول انفرادی را سوئیت می‌نامند و گمان باطل می‌برند که مسئله حل شده است. آیا اگر کسی الاغ را طوطی بنامد الاغ از طریق انقلاب ماهیت به طوطی تبدیل می‌شود؟ زندانی یعنی سلب آزادی. آیا با هتل نامیدن زندان، ماهیت زندان دگرگون می‌شود؟ (از تعابیر ذات گرایانه استفاده کردم چون فیلسوفان مسلمان، ذات گرایند و انقلاب ماهیت را محال می‌دانند.) زندانی سیاسی کسی است که به دلیل عقاید و بیان نظرات دگراندیشانه‌اش زندانی می‌شود. تمام نهادهای حقوق بشری دنیا تأیید کرده‌اند که طی سالهای گذشته صدها نفر به دلیل دگراندیشی در ایران زندانی شده‌اند.
دادستانی دروغ ساز تهران یک روز مدعی می‌شود گنجی را به دلیل اعتصاب غذا در سلول انفرادی حبس کرده است. روز دیگر می‌گوید گنجی را برای تنبیه در انفرادی حبس کرده‌اند و تا زمانی که متنبه نشود در انفرادی خواهد ماند و در آخرین اظهار نظر می‌گویند «از آنجایی که گنجی مشکل تنفسی داشت، پزشکان تشخیص دادند وی در محیط آرام و دور از هیاهو باشد». دروغگو با فراموش کردن دروغ‌های پیشین، دروغ‌های جدید می‌بافد. فراموش کرده‌اند که یک ماه پیش رئیس دادگستری استان تهران (علیزاده) مدعی شد گنجی بیمار نیست. اینک می‌گویند به تشخیص پزشکان گنجی از بیماری تنفسی (بخوانید آسم) رنج می‌برد. آیا پزشکان توصیه کرده‌اند گنجی را در سلول انفرادی ممنوع التلفن، ممنوع الملاقات، ممنوع از خواندن روزنامه و ممنوع از آفتاب و هوای تازه کنید؟ آیا پزشکان دستور دادند در ساعت ٢٠ دقیقه‌ی بامداد جمعه ٢٧ خرداد یک قاچاقچی محکوم به ١٥ سال حبس را به زور وارد سلول گنجی کنید تا دخل او را بیاورد؟ (آن فرد قاچاقچی را صبح روز پنجشنبه ٢٦ خرداد به دفتر دادستان تهران بردند و سعید مرتضوی به خوبی او را توجیح کرده بود که شب هنگام چه باید صورت دهد. فردی که از دفتر مرتضوی در ساعت ٢٠:١٢ به همراه او به درب سلول من آمد، به مراقبین می‌گفت اگر دست من بود جنازه‌ی گنجی را خودم روی زمین می‌انداختم. البته من زیر بار نرفتم و او را به سلول راه ندادم و خودم هم از سلول بیرون آمدم. (کل ماجرای آن شب را در نامه‌ی جداگانه‌ای شرح داده‌ام).
بدانید اگر تنبیه به معنای انکار عقاید پیشین باشد، گنجی هیچگاه متنبه نخواهد شد کلیه‌ی مکتوباتم، خصوصاً دفتر اول و دوم مانیفست جمهوری خواهی زاده‌ی تأمل و آگاهی‌اند. نقد بی‌رحمانه‌ی آنها بر عهده‌ی دیگران است. بدانید گنجی تا رسیدن به مقصود، دست از اعتصاب غذای نامحدود بر نخواهد داشت. توبه نامه نویسی شیوه‌ی بازجویان استالین بود که به استالینیست‌های ایرانی به ارث رسیده است.
امروز، چهره‌ی در هم شکسته‌ی من، نمایانگر سیمای واقعی نظام جمهوری اسلامی ایران است. من اینک نماد عدالتم. عدالتی که اگر درست نگریسته شود، ظلم تمام عیار زمامداران جمهوری اسلامی را به نمایش می‌گذارد. صورت و بدن در هم ریخته‌ی من، به طور پارادوکسیکالی، عدالت ادعایی و ظلم واقعی را ظاهر می‌سازد. اکنون هرکس مرا می‌بیند، با تعجّب می‌پرسد آیا شما اکبر گنجی هستید؟ با تو چه کرده‌اند؟
آری، من نه بیمارم نه اعتصاب غذا کرده‌ام. وزن مرا از طریق شکنجه‌های ابداعی در عرض یکماه از ٧٧ به ٥٨ رسانده‌اند. این جسم فروریخته را از دیگران پنهان می‌نمایند، تا واقعیت جمهوری اسلامی پنهان بماند. چرا اجازه نمی‌دهند خبرنگاران تصاویر مرا بگیرند و منتشر سازند.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هرکه درو، غش باشد

همانطور که بارها گفته‌ام اگر من در زندان بمیرم، عامل و آمر قتل من آقای خامنه‌ای است. مرتضوی بطور مستقیم از طریق آقای حجازی از آقای خامنه‌ای دستور می‌گیرد. من با حکومت نامحدود و غیر انتخابی آقای خامنه‌ای مخالفت کرده‌ام. گفته‌ام قدرت مطلق غیر پاسخگوی مادام‌العمر، با مردم‌سالاری تعارض دارد. گفتم بیان این نظر با واکنش تند و سریع آقای خامنه‌ای مواجه خواهد شد. آنچه پیش آمد نشان داد که تشخیص من درست بود. او انتقاد از خودش را به هیچ وجه تحمل نمی‌نماید. کروبی و معین و‌ هاشمی رفسنجانی هم در این انتخابات مزه‌ی مردم سالاری دینی خامنه‌ای را چشیدند. دخالت گسترده و تشکیلاتی سپاه و بسیج ، صدای ستاد لاریجانی و شخص محسن رضایی را هم درآورد. نظام سلطانی با دموکراسی تعارض دارد. در این نظام سلطان همه کاره است و دیگران گوش بفرمان. مرتضوی به همسر من گفته است: «مگر گنجی بمیرد چه خواهد شد؟ روزانه بیش از ده‌ها نفر در زندان‌ها می‌میرند. گنجی هم یکی از آنها». این سخن آقای خامنه‌ای است که از زبان مرتضوی به گوش می‌رسد. گنجی می‌میرد، امّا آزادی طلبی، دموکراسی خواهی، عدالت خواهی سیاسی، امید و آرزو و آرمان نخواهد مرد. عشق به دیگری و ایثار برای مردم همچنان زنده خواهد ماند.

اکبر گنجی
چهارشنبه ٨/٤/٨٤
------------------------------
پاورقی:
١) دادستان گفته است در سلول گنجی باز است و او با دیگر متهمان این بند (متهمان پرونده‌ی انتشار و فروش سؤالات کنکور) ارتباط دارد. این مدعا هم دروغ است. متهمان یک پرونده را به طور جداگانه ماهها در سلول انفرادی حبس می‌کنند تا با یکدیگر تبانی نکنند و در اثر فشار بازجوئی و قطع کامل ارتباط با دنیای خارج، به هرچه بازجویان بخواهند اعتراف کنند. من گاه صدای برخی از محبوسان در سلول انفرادی را می‌شنوم که خواهان استفاده از هواخوری و بازکردن پنجره‌ی کوچک سلول خود هستند. باز بودن درب کلیه‌ی سلول‌ها و ارتباط با یکدیگر کذب محض است. اخیراً یکی از همین کنکوری‌ها ١٤ روز دست به اعتصاب غذا زد.